سفارش تبلیغ
صبا ویژن
نیکوکار از کار نیک بهتر است ، و بد کردار از کار بد بدتر . [نهج البلاغه]
لوگوی وبلاگ
 

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :127
بازدید دیروز :36
کل بازدید :80494
تعداد کل یاداشته ها : 141
103/9/3
7:24 ص
مشخصات مدیروبلاگ
 
لیلا ناصری خواه[50]
شهیدحکیم اسماعیل زاده فرزند:خلیل تاریخ تولد:1345کنگان تارخ ومحل شهادت:67میمک مدفن:کنگان "درقبال خون شهیدان بایدازوطن به قیمت جان ومال که شده دفاع کنیم، چراکه این وطن امانتی می باشدکه هرکدام ازشهدابه ماسپرده اند."

خبر مایه
بایگانی وبلاگ
 
شهید[1] شهادت چیست؟[1] سرود جمهوری اسلامی ایران[1] زندگینامه شهیدسربازرشیدوفداکارصادق پورسقایی[1] زندگینامه شهیدسربازرشیدوفداکارصادق پورسقایی[1] فایل صوتی+متن زیارت عاشورا[1] شهید[1] وصیت نامه شهید«صادق پورسقایی»[1] همزبان[1] طلائیه نقطه وصل زمین وآسمان[1] حدیث[1] امام محمدباقر[1] یادغواصان[1] حدیث[1] حفظ ارزش ها[1] عیدغدیرخم برتمام شیعیان جهان مبارکباد[1] حدیث2[1] اولین های دفاع مقدس[1] حمله چلچراغ (فروغ جاویدان) منافقین[1] ماه مُحَرّم[1] امداد غیبی[1] عکس امام خمینی (ره)[1] نمایشگاه[1] پیام رادیویی دشمن به رزمندگان اسلام[1] حدیث عشق[1] 22بهمن[1] امام خمینی[1] لبخند بزن رزمنده[1] بسیجی خستگی را خسته کرد[1] جعبه های کوچک آبی[1] وصیت نامه[1] شهرمنورها[1] حدیث[1] از عشق تا شعار[1] اسفند 1388[3] فروردین 1389[5] اردیبهشت 1389[7] خرداد 1389[4] تیر 1389[1] امام رضا[1] حجت بن حسن[1] حضرت قائم[1] خلوت با بهترین دوست[1] مرداد 89[4] شهریور 89[3] لطیفه های کلّه گنجشکی[1] شب مهم(آغاز شب های قدر)[1] قلب رمضان(شب قدر)[2] مهر 89[4] آبان 89[15] بهمن 89[3] اسفند 89[1] فروردین 90[3] خرداد 90[1] روز پدر[1] تیر 90[1] روز پاسدار[1] روز پاسدار(2)[1] ولادت امام زین العابدین علیه السلام[1] عیدمبعث[1] مرداد 90[1] شهریور 90[5] آبان 90[11] آذر 90[12] فروردین 91[5]
لوگوی دوستان
 

 

31 شهریور سالروز شروع جنگ تحمیلی از سوی رژیم بعث عراق علیه جمهوری اسلامی ایران، به عنوان آغاز هفته دفاع مقدس نامگذاری شده است. دوران هشت ساله دفاع مشروع امت سلحشور ایران در حفظ و اعتلای نظام مقدس اسلامی و حراست از مرزهای عزت و شرف این رمز و بوم، به مثابه یکی از حساس ترین و بارزترین برهه های حیات راستین این ملت، همچون نگینی تابناک، تا همیشه زمان، بر تارک تاریخ حماسه و ایثار و پایداری آزادگان جهان می درخشد. دفاع امت اسلامی ایران در برابر تجاوز همه جانبه دشمنان اسلام، در تاریخ افتخار آفرینی مبارزات حق طلبانه، یک ملت سترگ، فروزان خواهد بود. پایداری ایران اسلامی که برخاسته از روح وحدت و ایمان بود، در سایه هدایت های رهبر انقلاب اسلامی،‌ حضرت امام خمینی (ره) شکل گرفت و باعث احیای یک مکتب سازنده و نهضت های آرمانگرا و ایدئولوژی جهانگیر شد.

دفاع مقدس ما در زمینه های مختلف سیاسی، ‌نظامی، اجتماعی، فرهنگی و ... توانست معادلات جهانی معمول را بر هم زند و تحلیل های مادی دنیاپرستان را نقش بر آب سازد. این حادثه عظیم، بی شک در یاد ملت ایران خواهد ماند و غرور و سرافرازی و حماسه آفرینی را در نسل های بعد بر جای خواهد گذاشت.

جنگ تحمیلی عراق علیه ایران 2887 روز به طول انجامید که طی آن هزار روز نبرد فعال صورت گرفت که 793 روز حمله از سوی رزمندگان اسلام بود و 207 روز از سوی ارتش متجاوز بعثی در طول جنگ شمار 381 هزار و 680 نفر از نیروهای دشمن کشته و یا زخمی شدند و 72 هزار نفر به اسارت نیروهای اسلام در آمدند. در این هشت سال 371 فروند هواپیما و 82 فروند بالگرد دشمن منهدم شد. 1700 دستگاه تانک و نفربر، 480 قبضه توپ و سه هزار و 363 دستگاه خودرو نظامی به غنیمت ایران در آمد و و پنج هزار و 758 دستگاه تانک و نفربر، 532 قبضه توپ و پنج هزار و 152 دستگاه و خودرو نظامی دشمن منهدم گردید. مقاومت رزمندگان اسلام سبب شد تا ذخایر ارزی عراق که در ابتدای جنگ، حدود سی میلیارد دلار بود، پس از شکست در عملیات بیت المقدس و فتح خرمشهر به صفر برسد و پس از پایان جنگ، این کشور بیش از هفتاد میلیارد دلار بدهی داشته باشد.

منبع:وب سایت شخصی حمید حاجی اسمعیلی اردکانی

 

 


  
  

 

منابع مقاله:

ماهنامه پاسدار اسلام، شماره 279 و 280، اصغری نژاد، محمد؛

خومانیم خومانیم

در خاطره رزمنده ای آمده است: یک شب با دوست همرزمم سالار محمودی در سنگر بودیم و نگهبانی می دادیم. نوبت ما تقریباً تمام شده بود. منتظر نفر بعدی بودیم. سرو کله کسی از دور پیدا شد. طبق معمول ایست دادیم. گفت: آشنا. پرسیدم: آشنا کیست و اسم رمز چیست؟ او پیرمردی بود که سواد خواندن و نوشتن نداشت و اسم رمز بالطبع در خاطرش نمانده بود. دستپاچه و هراسان به زبان محلی گفت: «خومانیم،خومانیم» یعنی خودمان هستیم خودمان هستیم. او را روی زمین خواباندیم. محمودی دوباره از او اسم رمز خواست. بیچاره مانده بود چه بکند، با عصبانیت گفت: بابا من چراغان معافی هستم که دو ساعت پیش شام با هم سیب زمینی خوردیم.(1)

 

یا حضرت عباس

در روایت برادر مرندی آمده است: خاطره ای که از جلسات مشترک با ارتش...دارم، این است که در یک قرارگاه تاکتیکی مشترک، نماز جماعت می خواندیم. یک روز از یکی از سرهنگهای ارتش خواستند که پیشنماز شود. پای سرهنگ به شدت آسیب دیده بود. وقتی از او خواستند امام جماعت شود، رد کرد. چندتا از فرماندهان ما از جمله بروجردی اصرار کردند. هرچه سرهنگ گفت نمی تواند نماز بخواند، قبول نکردند. او هم مجبور شد برود جلو(ی) صف نماز. رکعت اول را خواندیم. وقتی می خواست برای رکعت دوم از جا بلند شود، گفت: یا حضرت عباس!

همه زدند زیر خنده و نماز به هم خورد. او برگشت و گفت: بابا من که گفتم من رو جلو نفرستید.

او از شدت درد پا نتواسته بود جلو خودش را بگیرد و گفته بود یا حضرت عباس.(2)

 

عکس العمل عجیب قاطرها

در حسینیه شهید حاج همت در دوکوهه مراسمی بود با حضور برادران اعزام مجدد. سخنران که از برادران روحانی تبلیغی رزمی بود، ضمن صحبتهایش گفت: در یکی از مناطق کردستان عراق، با چند قاطر که بارشان سلاح و مهمات و تجهیزات بود، راهی منطقه عملیاتی بودیم. عراقیها با شلیک توپ و خمپاره ردّ ما را می زدند. منتها چون فاصله زیادی با ما داشتند، گلوله هایشان کارگر نبود. نکته قابل توجه این بود که وقتی با شنیدن سوت خمپاره یا سفیر توپ روی زمین دراز می کشیدیم، قاطرها نیز کنار ما زانو می زدند. و هرچند بار این عمل تکرار می شد، آنها نیز روی زمین می خوابیدند...(3)

 

تأیید نابه جا

سال 61، پادگان 21 حمزه، فخرالدین حجازی آمده بود منطقه برای دیدن دوستان، طی سخنانی خطاب به بسیجیان روی ارادت و اخلاصی که داشت، گفت: من بند کفش شما هستم. یکی از برادران، نفهمیدم خواب بود یا عبارت درست برایش مفهوم نشد، از آن ته مجلس با صدای بلند در تأیید و پشتیبانی از حرف او تکبیر سر داد. جمعیت هم با اللّه اکبر خودشان بند کفش بودن او را قبول کردند!(4)

 

کولی گرفتن از عراقی

در روایت آزاده ای می خوانیم: یک بار دو نفر از بچه ها بر سر کولی گرفتن از سربازی عراقی شرط بندی کردند...در همین وقت سرباز مذکور وارد آشپزخانه شد و آن برادر از وی پرسید: تو قوی تری یا من؟ سرباز عراقی بادی به غبغب انداخت و خندید و گفت: البته من، تو با این بدن ضعیف و لاغر مردنی و تغذیه کم، اصلاً زوری نداری و من از تو خیلی قوی ترم. برادر بسیجی به وی گفت: اگر راست می گویی که زورت زیاد است، دو دور مرا دور آشپزخانه بچرخان، بعد هم من تو را می چرخانم تا ببینم زور چه کسی بیشتر است. سرباز عراقی با نگاهی مردد، کمی درباره این پیشنهاد فکر کرد و سپس پذیرفت که او را پشت خود سوار کند و دور آشپزخانه بگرداند نوبت به برادر بسیجی که رسید، او به ظاهر قدری تلاش کرد و سپس گفت که متأسفانه نمی تواند آن هیکل گنده را بچرخاند.

خبر این موضوع به سرعت در تمام اردوگاه پیچید و تا مدتها اسباب خنده و شادمانی ما بود.(5)

 

از فرط ناراحتی نزدیک بود سکته کند

در گزارشی از وضعیت نابهنجار بهداشت در زندانها و اسارتگاههای عراق در هنگامی که رزمندگان اسلام در آنجا اسیر بودند، آمده است: توالتهای غیر بهداشتی نیز مشکل عمده ای را به وجود می آورد. در ابتدای اسارت بدون هیچ پیش بینی درب آسایشگاهها را به روی اسرا می بستند و ساعات بسیاری از روز و تمام شب کسی به توالت دسترسی نداشت. وقتی این مطلب را به عراقیها گوشزد می کردیم، در کمال بیشرمی به پنجره ها اشاره می کردند و می گفتند: از پنجره های پشت استفاده کنید. به ناچار در چند روز اول عدّه ای از بین میله های پنجره های پشت آسایشگاه به بیرون ادرار می کردند و در نتیجه فضای پشت آسایشگاهها متعفن شده بود... بعد از مدتی سطلی جهت این امر اختصاص دادند و اسرا با آویزان کردن پتویی در پشت درب بسته آسایشگاه، آن محل را مخصوص این (امر) قرار داده و به نوبت دو نفر هر روز صبح سطل را خالی می کردند. خاطره خنده داری که گفتنی است، این است که روزی دو نفر از بچه ها سطل را در حالی که پر بود، در دست گرفته و از پله ها آرام آرام پایین می بردند. ناگهان یکی از سربازان عراقی، در تعقیب یکی از اسرا که در حال گریز بود، از پله ها به سرعت بالا آمد، و چون این دو را مقابل خود دید، فریاد زد که کنار برو و کابل دستش را از پایین به طرف آنان پرتاب کرد. آن دو عمداً یا سهواً از روی ترس، ناگهان سطل را رها کرده و فرار کردند. سطل واژگون شد و تمام محتویات آن به روی سرباز بعثی پاشیده شد. بیچاره از فرط ناراحتی نزدیک بود سکته کند. در حالی که دشنام می داد و سربازان دیگر بر وی می خندیدند، از تعقیب دست برداشت و به طرف حمام دوید.(6)

 

پستانک را در دهان عراقی گذاشت

عملیات والفجر چهار، در گردان میثم به فرماندهی برادر کساییان، تک تیرانداز بودم. آقای ژولیده که احتمالاً شهید شده باشد مسؤول دسته بود و پستانکی به گردنش انداخته بود. همینطور که به سوی منطقه پیش می رفتیم، گاهی با صدای شبیه بچه شیرخواره گریه می کرد و یکی از برادران پستانک را در دهانش می گذاشت و او ساکت می شد. بعد از عملیات در قله 1904 کله قندی و کانی مانگا چند نفر از برادران مجروح شدند. زخمیها را روی برانکارد گذاشتیم و دادیم دست اسرایی که در اختیار داشتیم تا آنها را پایین بیاورند... یکی از اسرا حاضر به کمک نبود. دوستی داشتیم که او را با اسلحه تهدید کرد. عراقی فکر کرد می خواهیم او را بکشیم، زد زیر گریه. ژولیده پستانکش را از جیبش درآورد و در دهان اسیر گذاشت. با دیدن این صحنه همه خندیدند حتی خود اسیر. بعد آمد و زیر برانکارد را گرفت.(7)

 

ای عراقی قاتل

در خاطره ای از سردار عراقی، فرمانده لشکر پیاده 17 علی بن ابی طالب(ع) آمده است: شب عملیات بدر، بعد از عبور از آبراههای هور فکر می کردم سنگر کمین دشمن پاکسازی شده است، غافل از اینکه دشمن از آن سنگر، حرکات ما را نظاره می کرد. و ناگهان از پشت سر، قایق ما زیر آتش رگبار تیربار سنگر قرار گرفت. دو تن از همراهانم شهید و یکی هم مجروح شد. دو گلوله به سمت راست سینه ام اصابت کرد و ریه هایم را سوراخ و از پشت کمرم بیرون آمد... همان وقت، به چهار نفر از همراهان که سالم بودند، دستور دادم که برگردند،... و من با پیکر دو شهید، یکه و تنها ماندم... عراقیها آمدند، جیبهای ما را خالی کردند و قایق را هم به کنار سنگرشان بردند... بعد از آن دوباره عراقیها به طرف قایق آمدند و یکی از آنها متوجّه شد که من زنده ام و به صورتم آب ریخت. چشمهایم باز شد. مرا به سنگر خود بردند. دستهای مرا بستند و شکنجه ام کردند و اطلاعات می خواستند و حتی دوبار مرا با ریه تیر خورده به داخل آب انداختند. وقتی مرا از آب بیرون کشیدند، دیگر تنفس برایم سخت بود و با دست و پا زدن، خون و آب از ریه هایم خارج می شد. آن ها هم ایستاده بودند تا ظهر شد. به آنها گفتم دستم را باز کنید تا نماز بخوانم اما اعتنا نکردند. بااشاره نماز خواندم تا اینکه متوجه شدم عراقیها دارند وسایلشان را جمع می کنند تا عقب نشینی کنند. آنها رفتند و مرا که دیگر رمقی نداشتم، تنها گذاشتند. تلاش کردم و دستهایم را باز کردم و به زحمت جلیقه ای پوشیدم و تصمیم گرفتم به داخل آب بروم و در نیزارها مخفی شوم. وقتی وارد آب شدم،آب به داخل ریه هایم رفت و دیگر قادر به نفس کشیدن نبودم. با زحمت زیاد خودم را از آب بیرون کشیدم و بی حال روی زمین افتادم. ناگهان متوجه صدای قایقهای خودی شدم. بچه های یکی از گردانهای لشکر قم آمدند. مرا شناختند و به عقب منتقل کردند. بی هوش شدم. در بیمارستان شهید دستغیب شیراز چشمهایم را باز کردم. بالای تخت من کاغذی زده بودند که نوشته بود: «عراقی».

خانم پرستاری وارد اتاق شد و تا به تخت من رسید، محکم بر سر من کوبید و گفت: ای قاتل عراقی!

امام من که بی رمق روی تخت افتاده بودم، به او گفتم: من عراقی نیستم، فامیلی من عراقی است.(8)

 

محمد گاوی

در روایت آزاده ای می خوانیم: روزی یکی از برادران اسیر در اردوگاه موصل 4 مورد هجوم وحشیانه سرباز عراقی به نام محمد قرار گرفت. برادر کتک خورده ناخودآگاه و با لحنی تند به سرباز عراقی گفت: مگر گاوی؟! سرباز عراقی که معنی لغت «گاوی» را نفهمیده بود، پرسید: گاوی یعنی چه؟ برادر اسیرمان نیز در جواب این پرسش غیر منتظره سرباز عراقی گفت: سیدی(یعنی آقای من) در ایران به انسان با شخصیت و قدرتمند این لقب را می دهند. سرباز عراقی بدون اینکه از این توضیح، مشکوک شود، با خوشحالی و تکبّر، بادی به غبغب انداخت و او را رها کرد. فردای آن روز وقتی یکی دیگر از برادران او را به نام سیدّ محمد صدا زد، سرباز عصبانی شد و با خشونت گفت: سید محمد گاوی، فهمیدی؟ آن بنده خدا هم که از کل ماجرا بی خبر بود، با تعجب گفته او را تأیید و تکرار کرد. و از آن به بعد لقب «محمد گاوی» رسماً بین برادران (در مورد آن شخص) رواج یافت.(9)

 

به کوری چشم دشمن چایخانه سرپاست

در هر مکان و وضعیتی که بودیم چای را آماده می کرد. به شوخی می گفت: هر خطی که چایی در آن درست شود، سقوط نمی کند. او پیرمرد خوش مشرب و دوست داشتنی بود... حتی در عملیات والفجر 8، قند و چایی را در پلاستیکی گذاشته و زیر کلاهش جاسازی کرده بود و آن سوی رودخانه که باور نداشتیم دیگر چای بنوشیم، با روشن کردن آتش بساط چای را فراهم کرد... هواپیماهای دشمن ما را بمباران کردند و چایخانه حاجی هم مورد اصابت قرار گرفت و زیر و رو شد. مدتی بعد حاجی از زیر خاکها بیرون آمد و بی اعتنا به آنچه اتفاق افتاده بود گفت: بچه ها غمتون نباشد، به کوری چشم دشمن چایخانه سرپاست.(10)

 

پدر صلواتی

در روایت برادر جهانگیری می خوانیم: یک روز در منطقه داشتیم والیبال بازی می کردیم. پاسور من برادری بود که مثل بعضیها او را «پدر صلواتی» صدا می زدند. وقتی چند بار درست پاس نداد، برگشتم و گفتم: «پدر صلواتی دفعه آخرت باشد که اینطور پاس می دی و الاّ هرچه از دهنم در بیاد، بهت می گم». فرمانده گردان تخریب پشت سرم ایستاده بود. بازی که تمام شد، دستش را گذاشت روی شانه ام و گفت: «آفرین خیلی خوشم آمد» او نمی دانست که همه به آن بنده خدا می گویند «پدر صلواتی». تصور می کرد من از روی توجه و با کنترل زبان او را به این نام صدا زده ام. این شد که مرا با خودش برد به گردان تخریب. آنقدر خوشحال بودم که نگو و نپرس. چیزی نگذشته بود که عملیات خیبر شروع شد. برای تخریب پل «القرنه» وارد عمل شدیم که به اسارت نیروهای بعثی درآمدم. یک پدر صلواتی گفتن هفت سال کار دستمان داد و ما را برد و آورد.(11)

 

پی نوشت ها:

1. فرهنگ جبهه، مشاهدات، ج 2، ص 132.

2. حکایت سالهای بارانی، ص 180 و 181.

3. روایت برادر جرزه صور اسرافیل، ر.ک: فرهنگ جبهه(مشاهدات، ج 4)، ص 107 و 108.

4. همان، ص 114.

5. فریاد از بیداد، سیامک عطایی،ص 111 و 112(نمایندگی ولی فقیه در امور آزادگان، چاپ اول: 1376).

6. مقاومت در اسارت، ج 1،ص 284.

7. روایت برادر مسعودی، ر.ک: فرهنگ جبهه (مشاهدات، ج 4)، ص 114 و 115.

8. مقاومت در اسارت، ج 1، ص 304.

9. معبر(ویژه نامه یاد یاران، بزرگداشت هفته دفاع مقدس)، مهر1381، ص 7.

10. روایت یکی از رزمندگان اسلام، رک: خودشکنان، ص 82.

11. فرهنگ جبهه، مشاهدات، ج 5، ص 111 و 112.

 


  
  


 

آن روزها نام و نان بهایی نداشت و آنچه میدان دار بود، قیام بود و عروج. آن روزها ماندن بی معنا بود و مردن در بستر، ننگی بزرگ. آن روزها شهادت، شاهراهی به وسعت افق داشت. آن روزها فاصله خاک تا افلاک و کویر تا بهشت، یک میدان مین بود. خاکریزها، بوی بهشتِ مردانی را گرفته بود که سر به سر، تن به مرگ می سپردند تا مبادا وجبی از کیان دین و وطن، به دست کفتاران حریص و متجاوز بیفتد؛ چرا که دفاع مقدس، رساترین واژه در قاموس ایستادگی این ملّت قهرمان است. مردان این دیار در پی تجاوز کفتار صفتان ننگ و نفرین، در هفت شهر عشق، هشت بهار، آزادگی را پیمودند و حماسه آفریدند. هفته دفاع مقدس، هفته ای در گذر ایام نیست، واژه ای در حصار تنگ زمان نیست؛ فصلی است در بی زوال ترین تقویم های ابدی. آن جا که زمان، خود نیز کرانه ای محدود دارد، مردان مرد این سرزمین با دفاع مقدسشان، حصار تنگ زمان را شکستند و دیواره کوتاه ایام را در نوردیدند و از آن سوی مرزهای سبز توحید، گلستانی از شهادت را هدیه آوردند. همانان که مرگ سرخ را بر ننگِ سکوت، برگزیدند و اهریمن پلید را از خطّه سبز خود بیرون راندند. هنوز امواج خلیج همیشه نیلگون فارس، دفاع جوانمردانه آنان را آفرین می گوید. هنوز نخلستان های خرمشهر به پاس احترام شان ایستاده است. هنوز نیزارهای مجنون، حماسه شان را در گوش باد زمزمه می کند و هنوز چکاد قله های سفید پوش کردستان، بلندی و شکوه ایثارشان را مرحبا می گوید. نیستی از نامتان دور باد!

 

 

 

منبع:حوزه نت


  
  




نام مبارک شهیدان و نامگذاری یک روز از هفته دفاع مقدس به یاد پرخاطره آنان، حامل مضمونی بزرگ است. این کار نمادین بدین معنی است که هیچ ملتی بدون فداکاری قادر نخواهد بود از هویت و عزت و ناموس خود و از ارزشها و باورها و حقوق خود دفاع کند.

 

گریز از عرصه هایی که زورگویان و مستکبران جهان بر ملتهای آزاده تحمیل می کنند سرانجامی جز تحقیر شدن و آنگاه گرفتار شدن در چنبره ستم و تجاوز آنان نخواهد داشت، این درس را ملت رشید و بیدار ما به همه آموخت و در تاریخ، ماندگار ساخت.

 

امروز جهاد پرشکوه فلسطینیان مظلوم که با دست خالی، صهیونیستهای خشن و سنگدل و تا دندان مسلح را عاجز و بیمناک کرده اند، ادامه همان درس جاودانه است و پا در گل ماندن نیروهای اشغالگر در عراق، حاصل این سرمشق کارآموز است در آن مرز و بوم.

 

شهیدان، گوهر تابناک بر پیشانی دفاع مقدس اند و از اینرو است که هر دل آگاه و وجدان پاکی، تکریم و سپاس آنان را بر خود فرض می شمرد و هر آرزومند سربلندی پرچم اسلام و هر مؤمن به بشارتهای قرآن، بر آنان درود می فرستد.

 

پروردگارا بهترین سلام و رحمت خود را بر آنان نثار فرما و آنان را با برترین بندگانت محشور کن.


منبع:حوزه نت


  
  

   شب 19

اول شبهاى قدر است و شب قدر همان شبى است که در تمام سال شبى بخوبى و فضیلت آن نمیرسد و عمل در آن بهتر است از عمل کردن و هزار ماه و در آن شب تقدیر امورات سال میشود و ملائکه و روح که اعظم ملائکه است در آن شب باذن پروردگار به زمین نازل میشودو به خدمت امام زمان (ع)مشرف میشوند.

1- غسل است و بهتر آنستکه مقارن غروب آفتاب غسل کند که نماز مغرب را با غسل بخواند.

2- دو رکعت نماز است . در هر رکعت بعد ازحمدهفت مرتبه توحیدو بعد از فراغ هفتاد مرتبه استغفرالله واتوب الیه.


3-قرآن مجید را بگیرد و بگشاید و بگذارد در مقابل خود و بگوید:


"اللهم انى اسئلک بکتابک المنزل و مافیه اسمک الاکبر واسمائک الحسنى و ما یخاف و یرجى ان تجعلنى من عتقائک من النار"


پس هر چه حاجت دارد بخواهد.


4- آنکه مصحف شریف رابگیرد و بر سر گذارد و بگوید:


"اللهمبحق هذا القران و بحق ارسلته به و بحق کل مؤ من مدحته فیه و بحقک علیهم فلا احداعرفبحقک منک"


پس ده مرتبه بگوید. بک یاالله و ده مرتبه بحمده پس هر یک از معصومین را نام برد و ده مرتبه بگوید تا بحجةبن الحسین علیه السلام برسد. آنوقت حاجت خود را از خدا بخواهد .

  

 شب 21

فضیلتش زیادتر است از شب نوزدهم و بایداعمال آن شب را از غسل و احیا و زیارت امام حسین )ونماز هفت قل هو الله و قرآن سرگفتن و صد رکعت نماز دعاى جوشن و غیرها در این شببعمل آورد و نماز امشب هشت رکعت است بهحمدو هر سوره اىکه میسر است و از این شب شروع میشود.

در این شب حمادبن عثمانبرحضرت صادق عوارد شد. حضرت سئوال کرد که غسل کرده اى . عرض ‍ کرد بلى . پس حضرت حصیرى طلبید وحماد را نزدیک خویش خواند و مشغول نماز گردید و پیوسته آنحضرت نماز خواند و حمادنیز خود را به آنحضرت چسبانیده بوده و نماز میخواند تا از نمازهاى خود فارغ شدند. پس آنحضرت دعا کرد و جماد آمین گفت تا صبح طلوع کرد. آنجناب اذان و اقامه گفت و بعضغلمان خود را طلبید و پیش ایستاد و نماز صبح خواند در رکعت اولحمدوانا انزلناهو در دومحمدوتوحیدخواند و بعد از نماز مشغول به تسبیح و تقدیس و مسلمات شد. پس سر به سجده نهاد و بمقدار یک ساعت بجز چیزى از آنجناب شنیده نشد. پس از آن ، ایندعا را خواند:


"لا اله انت یا مقلب القلوب و الابصار "

شب 23

از دو شب قدر سابق افضل است و از احادیث بسیار مستفاد میشود که شب قدر همین شب است  و در این شب جمیع امور بر وفق حکمت مقدر میگردد. و از براى این شب غیر ازاعمالیکه با دو شب سابق مشترک است چند عمل دیگر است :

1- خواندن سوره عنکبوت و روم که حضرت صادق (ع ) قسم یاد فرمود که خوانندهاین دو سوره در این شب از اهل بهشت است.


2- خواندن سوره حم دخان .


3- خواندن انا انزلناه .


نماز امشب هشت رکعت است به حمدو هر سوره که میسر شود علامه مجلسى فرموده که هر مقدار قرآن که ممکن باشد در این شب بخوانند و دعاهاى صحیفه کامله رابخوانند، خصوصا دعاى مکارم الاخلاق و دعاى توبه و روزهاى این شبها را نیز باید حرمت داشت و بعبادت و تلاوت و دعا بسر آورد. زیرا که در احادیث معتبر، وارد شده است که روز قدر در فضیلت مثل شب قدر است.

منبع: کانون گفتگوی قرآنی


  
  
روز مبعث

 


هر روز که می گذرد، نیاز بشر به آموزه های اصیل و ناب اسلام راستین بیشتر می شود. بعثت پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله فقط برای دوران جاهلیت تاریخ نیست، بلکه بشر امروزی در جاهلیت مدرنیته خود، بیش از پیش در خطر سراشیبی سقوط قرار گرفته است. از سوی دیگر، برداشت از مفاهیم و آموزه های بعثت نباید مقطعی و گذرا باشد؛ زیرا بعثت، تنها آغاز راه است و به گسترش و رشد نیاز دارد. قرآن، غدیر و اهل بیت، همان عامل رشد و تکمیل کننده این روند سعادتند که در نهایت، با ظهور حضرت مهدی علیه السلام ، اسلام واقعی در جامعه جهانی به نمایش گذاشته خواهد شد.

در این نوشتار، افزون بر تطبیق فرهنگ بعثت با جامعه امروزی، به وضعیت جهانِ پیش از بعثت، انگیزه ها و اهداف بعثت، نقش بعثت در وحدت و انسجام اسلامی، علت ظهور اسلام در عربستان و... پرداخته شده است.

جهان در هنگامه بعثت

پژوهشگران تاریخ و فرهنگ، وصف جاهلیت را فقط مخصوص مردم جزیرة العرب نمی دانند. سیری در جوامع آن دوره، روشنگری و نهضت دین اسلام را در هدایت و تمدن همه بشر به روشنی آشکار می سازد. در شرق دور و سرزمین های هند و چین، شرک همه جا را فرا گرفته بود و بت، گاو، اختران و آتش به عنوان خدا پرستش می شد. در مغرب زمین نیز از نظر اجتماعی و سیاسی، وحشتناک ترین دوره های تاریخ رقم می خورد. قبایل آریایی که به اروپا سرازیر شده بودند، در فرانسه و ایتالیا شدیدترین خون ریزی ها را به راه انداختند. قبایل انگلوساکسون ها نیز در انگلستان، از هیچ خون ریزی ای ابا نداشتند. سلسله ساسانیان در ایران، حکومتی مستبدانه و ظالمانه بود. طبری، تاریخ نگار برجسته، در وصف پادشاه ایران، این گونه می نویسد: «در جرم و عصیان به باری تعالی به جایی رسید که به رئیس نگهبانان خود دستور داد تا همه زندانیان را که عددشان به سی و شش هزار می رسید، هلاک کنند.» در عصر پر ننگ و نیرنگی این چنین، خداوند اراده فرمود و حضرت محمد صلی الله علیه و آله را به پیامبری مبعوث کرد تا بشارت گر امین و امان و هدایت باشد.

جامعه عرب در آستانه بعثت

تفکری هر چند کوتاه در سیر زندگی مردم جزیرة العرب و تحوّل فرهنگ و تمدن ایشان در پیش و پس از بعثت، عظمت تلاش های رسول اکرم صلی الله علیه و آله را به خوبی نشان می دهد. اعراب بدوی، تابع حکومتی نبودند و اساس جامعه آنان را قبیله تشکیل می داد. در این نوع زندگی، دیگر قبایل، بیگانه به شمار می رفتند و هیچ گونه حقوق و احترامی نداشتند. در نتیجه، غارت اموال، کشتن افراد و دزدیدن دختران، جزو فرهنگ رایج آنان بود. غارت کردن، از راه های رسمی گذران زندگی به شمار می آمد. این مسئله به قدری پذیرفته شده بود که عرب ها در شعرهای خود، کشتار و غارت دیگران را سندهای افتخار خود می شمردند. در جامعه جاهلی شبه جزیره عربستان، زن همانند کالا جزو دارایی پدر، شوهر یا پسر بود و همراه با اموال و ثروتی که باقی می ماند، به ارث برده می شد.

همچنین بت پرستی آیین رایج ایشان بود. دامنه بت پرستی آن قدر رواج داشت که بت هایی به شکل حیوان، گیاه، فرشته، ستارگان یا حتی تخته سنگی ساده پرستش می شد. عظمت و شکوه بعثت پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله اینجا نمود می یابد که بدانیم حضرت از میان چنین مردمانی، انسان هایی تربیت کرد که بنای تمدن جهانی را معماری کردند.

جهان قبل از بعثت در کلام حضرت امیرمؤمنان علی علیه السلام

خداوند، پیامبر اسلام را هشدار دهنده جهانیان مبعوث فرمود تا امین وحی الهی باشد. آن گاه که شما ملت عرب، بدترین دین را داشتید و در بدترین خانه زندگی می کردید و میان غارها، سنگ های خشن و مارهای سمّی خطرناک و فاقد شنوایی، به سر می بردید. آب های آلوده می نوشیدید و غذاهای گلوآزار می خوردید. خون یکدیگر را می ریختید و پیوند خویشاوندی را می بریدید. بت ها میان شما پرستش می شد و مفاسد و گناهان شما را فرا گرفته بود.

خدا، پیامبر اسلام را زمانی فرستاد که مردم در فتنه ها گرفتار شده، رشته های دین پاره شده و ستون های ایمان و یقین ناپایدار بود. ... راه رهایی دشوار می نمود و پناه گاه ی وجود نداشت. چراغ هدایت، بی نور شده و کوردلی همگان را فرا گرفته بود. خدای رحمان معصیت می شد و شیطان یاری می گردید.

ملت ها در خواب عمیقی فرو خفته بودند. فتنه و فساد، جهان را فرا گرفته بود. اعمال زشت رواج یافته بود. آتش جنگ همه جا زبانه می کشید و دنیا، بی نور و پر از مکر و فریب گشته بود.

هوا و هوس بر مردم چیره شده بود. ... نادانی های جاهلیت، پست و خوارشان کرده بود و در امور زندگی سرگردان بودند و بلای جهل و نادانی دامن گیرشان بود.

داستان بعثت

ماجرای بعثت حضرت پیامبر، با نقل های متفاوتی روایت شده است. چه سخنی رساتر و شیرین تر از بیان امام هادی علیه السلام که می فرماید: «هنگامی که محمد صلی الله علیه و آله تجارت شام را ترک گفت، هر روز به کوه حرا می رفت و از فراز آن به آثار رحمت پروردگار می نگریست و از آنچه می دید، به یاد عظمت خدای آفریننده می افتاد و آن گاه با روشنی خاصی به عبادت خداوند مشغول می شد. چون به چهل سالگی رسید، خداوند، دل او را بهترین، روشن ترین و خاضع ترین دل ها یافت. در آن لحظه ها، جبرئیل به سوی او آمد و بازوی او را گرفت و تکان داد و گفت: بخوان. گفت: چه بخوانم؟ جبرئیل گفت: ای محمد! بخوان به نام پروردگارت که آفرید. پس جبرئیل، رسالت خود را به انجام رسانید و به آسمان ها بالا رفت و محمد نیز از کوه فرود آمد. در این هنگام، خداوند، کوه ها، صخره ها و سنگلاخ ها را به سخن آورد، به گونه ای که به هر کدام می رسید، ادای احترام می کردند و می گفتند: السلام علیک یا حبیبَ اللّه ، السلام علیک یا ولیَّ اللّه ، السلام علیک یا رسولَ اللّه ».

توحید؛ مهم ترین پیام بعثت

توحید، اصلی ترین و مهم ترین پیام بعثت است. فراگیری این اصل چنان گسترده است که اسلام به نام دین توحید شناخته می شود. در قرآن کریم، اصل توحید، ساختار کلی همه آیات است و نخستین پیام همه پیامبران پیشین نیز اصل توحید بوده است: «پیش از تو هیچ پیامبری نفرستادیم، مگر آنکه به وی وحی کردیم که معبودی جز من نیست، پس تنها مرا پرستش کنید».(انبیاء: 25)

از سوی دیگر، توحید فقط راه حلی برای بحران های دوران جاهلیت نبوده است. توحید، شعار محض نیست. توحید؛ یعنی نفرت و دوری و نفی همه طاغوت ها. توحید؛ یعنی تکیه نکردن به هیچ قدرتی جز قدرت و عظمت الله. با این مفهوم، انسان قرن 21، بیش از هر زمان دیگر به این اصل حیاتی نیاز دارد. بشر امروز، با طاغوت ها و بت های درونی و بیرونی خود، از هر گونه پیشرفت و سعادت واقعی بازمانده است. توحید؛ یعنی نپذیرفتن هیچ گونه بی عدالتی. با این وصف، از شخصی ترین رفتار انسان تا قانون گذاری برای حکومت جهانی، جایگاه اجرای اصل توحید است. بدون توحید و مبارزه با قدرت های بیگانه، تمدن امروز نه تنها ارزشی ندارد، بلکه سرعت سقوط انسان را چند برابر خواهد کرد.

قرآن، یادگار بعثت

بی شک، در تمام دوران بعثت، مهم ترین ابزار رسول خدا در برابر دشمنان، آیات قرآن بوده است. آموزه هایی که ضمن آیات استوار قرآن ارائه می گردید، منافقان و مشرکان را در برابر دعوت اسلام خلع سلاح می کرد. منطق استوار و نظم آهنگین قرآن، بر جذبه پیام های آن می افزود و همگان را از ایستادگی در برابر خود عاجز می ساخت.

تحول و تمدنی که با بعثت و اعلام نبوت پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله آغاز شد، به کمک آیه های قرآن، اندیشه خود را در تمام زوایای جامعه جاهل، توسعه داد و به سمت انقلابی بنیادین پیش برد. آیه های قرآن با هجوم به باورهای جاهلیت، بعثت حضرت محمد صلی الله علیه و آله را هرچه بیشتر و بهتر در جهان تبلیغ کرد.

عید مبعث، عید نزول قرآن است. جشن هدیه آسمانی خدا به انسان است و قرآن، بهترین سراینده آموزه های بعثت است که هرکس به مقدار ظرفیت و توانایی خود از آن سرشار خواهد شد.

نخستین آیه ها

پس از قرن ها آماده سازی بشر به دست دیگر پیامبران، اینک حضرت محمد بن عبدالله صلی الله علیه و آله آماده شده است تا پیام آور مکتب جاودانه باشد. حال که بعثت، تا ابد در تاریخ جاودانه خواهد ماند، خداوند در نخستین ارتباط با رسولش، چه پیامی برای بشر خواهد داشت؟ اکنون که قرار است آیینی فرازمان و مکان برسد، در اولین برخورد میان زمین و آسمان، لاهوتیان چه تحفه ای برای انسان خاکی دارند؟ از سوی دیگر، همه این پیام ها و آیه ها، معجزه پیام این دین جاودانه خواهد بود. چه واژگانی از جنس چه مفاهیمی، پس از گذر قرن ها باز هم می توانند طراوت و اعجاز خود را حفظ کنند تا راهنمای هدایت خواهان باشند.

پنج آیه نخست سوره علق، اولین آیه هایی هستند که در آغاز بعثت، پیامبر را دل گرم و پرامید ساختند: «بخوان به نام پروردگارت که [جهان را] آفرید [و] آدمی را از خونی بسته خلق کرد. بخوان، که پروردگارت بزرگوارترین است. آن که با نامه آموخت و به انسان آنچه را نمی دانست یاد داد».(علق: 1ـ5)

خواندن، از مقوله علم و فرهنگ؛ توحید، از مقوله عبادت و بندگی؛ آفرینش، از مقوله اندیشه در خویشتن و راز خلقت جهان، از مقوله نشانه های حق است. از ابتدا، سخن از تفکر، تعبد و تعلم به میان آمده است؛ مفاهیمی که امروزه در پس قرن ها پیشرفت و تمدن ادعایی، بشر هنوز در الفبای آن درمانده است.

مبعث، جشن اصالت

مکتب ها و تمدن هایی که با فکر بشر سر و سامان می گیرند، هماره پر از کاستی و نارسایی اند. این کاستی ها در سرآغاز جریان ها به روشنی قابل درک است و شاید با گذر زمان بتوانند نقص ها را به کمترین حد برسانند. در مکتب های آسمانی و الهی، ناب ترین و اصیل ترین آموزه ها را هماره باید در آغازها جست وجوگر بود؛ زیرا ادیان الهی همان گونه که از نیازهای امروز بشر کاملاً آگاهند، دغدغه های فردای او را نیز برنامه ریزی کرده اند. بعثت پیامبر اعظم اسلام صلی الله علیه و آله ، نهایی ترین و جهانی ترین سرآغاز است. همین دو ویژگی بعثت، درس ها و فراخوان های اسلام را به مکان و زمان محدود نمی کند.

با این تفسیرها، برگزاری جشن و عید در روز مبعث، پیش از هر چیز باید بهانه ای برای رهنمون ساختن امت اسلامی به سوی آموزه های ناب آن باشد. گزاره های روح بخشی که پیامبر و اهل بیت ایشان مطرح کرده اند، بی نقص ترین و کامل ترین رهنمودهای هدایت بشری اند که از گزند بدعت به دور مانده اند. مراجعه به قرآن کریم و احادیث اهل بیت عصمت و طهارت و سیراب شدن از سرچشمه های وحی، بهترین توشه از جشن روز مبعث است.

بعثت، پیام آور وحدت

یکی از محوری ترین ویژگی های مکتب اسلام، جهانی و جاودانه بودن آن است. بعثت پیامبر و ظهور دین اسلام، نه تنها مردم عربستان، که تمام مردمان کره خاکی را در مسیر رشد و تکامل قرار داد. اسلام بنا بر اصل جاودانه و جهانی بودنش، دربردارنده آموزه هایی برای پایه ریزی جامعه ای جاوید و امتی واحد بود.

عقیده وحدت بشریت در قالب آیین واحد و خدای یکتا، یکی از برجسته ترین پیام های بعثت است. این وحدت در حقیقت یکی از نتایج اعتقاد به یگانگی خداوند و اساس آموزه های اسلامی است. در آیاتی از قرآن کریم، به این اصل توجه شده است: «شما مردمی یگانه اید و من خدای یکتای شما هستم. پس از نافرمانی من بپرهیزید».(انبیاء:92)

همان گونه که بعثت و پیام وحی در نخستین حرکت های خود، اختلاف میان سیاه و سفید و قبایل را برداشت، ادامه این جریان باید به جهان پر تلاطم امروزی نیز کشانده شود. کشمکش های مذهبی و قومی، نزاع های رنگی و نژادی و آتش افروزی های تفرقه افکنانه، نمونه ای از جاهلیت مدرن امروز است. روز مبعث، پیام اتحاد و انسجام را در همه سطوح از طرف خالق یکتا، برای امت یکتاپرست، به ارمغان آورده است. هر کس در هر جایگاهی می تواند در ایجاد این وحدت و انسجام، سهمی بسزا داشته باشد.

هدف از بعثت در کلام حضرت امیرمؤمنان علی علیه السلام

خداوند، حضرت محمد را به حق برانگیخت تا بندگان خود را از پرستش دروغین بت ها رهایی بخشد و به پرستش خود راهنمایی کند و آنان را از پیروی شیطان نجات دهد و به اطاعت خود کشاند.

پس خداوند، رسولان خود را در میان مردم برانگیخت و پیامبرانش را پیاپی به سوی آنها فرستاد تا از مردم ادای عهد و پیمان فطرتی را که با پروردگارشان بسته بودند، بخواهند و نعمت فراموش شده او را به ایشان یادآوری کنند و با تبلیغ دلایل روشن، وظیفه رسالت را انجام دهند و نیروی عقل های مردم را که زیر غبار کفر و شرک و گمراهی پنهان شده بود، برانگیزانند و به کار اندازند و آیات بزرگ الهی را به ایشان بنمایانند.

خدای سبحان برای وفای به وعده خود و کامل گردانیدن دوران نبوت، حضرت محمد را مبعوث کرد؛ پیامبری که از همه پیامبران، پیمان پذیرش نبوت او را گرفته بود. نشانه های او شهرت داشت. و تولدش بر همه مبارک بود.

بعثت در کلام امام خمینی رحمه الله

اگر بعثت هیچ ثمره ای نداشت الاّ وجود علی بن ابی طالب و وجود امام زمان ـ سلام الله علیه ـ این هم توفیق بسیار بزرگی بود.

حادثه ای بزرگ تر از بعثت رسول اکرم صلی الله علیه و آله نشده است و تصور هم ندارد که بشود؛ زیرا که بزرگ تر از رسول اکرم صلی الله علیه و آله در عالم وجود نیست، غیر از ذات حق تعالی و حادثه ای بزرگ تر از بعثت او هم نیست.

پیغمبر اکرم اهل عربستان است، لکن دعوتش مال عربستان نبوده، محصور نبوده به عربستان؛ دعوتش مال تمام عالم است.

اصل آمدن پیغمبر برای آموزش و پرورش بوده است. آیات را تلاوت کند... نفوس را تطهیر کند.

پیغمبر اسلام می خواست در تمام دنیا وحدت کلمه ایجاد کند، می خواست تمام ممالک دنیا راتحت یک کلمه توحید قرار دهد.

بعثت و مهدویت

خداوند، بشر را هیچ گاه بدون راهنما رها نساخته است. بعثت حضرت محمد صلی الله علیه و آله به عنوان خاتم الانبیا، بیانگر این پیام بود که انسان آن قدر رشد یافته است که می تواند کامل ترین برنامه سعادت را بپذیرد و از عهده اش برآید. بعثت، هنوز آغاز راه تکامل و سعادت است. همان گونه که انبیای الهی، مقدمات نبوت پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله را آماده ساختند، بعثت حضرت رسول نیز آغاز مسیر سعادت است که با پرچم فرزندش به منزل سرانجام خواهد رسید. گویی ظهور حضرت مهدی علیه السلام ، بعثت دیگری است که در صلابت و عظمت آن، بت های مدرن جاهلیت فرو خواهند ریخت. امام صادق علیه السلام می فرماید: «رفتارش چون رسول اللّه است. آنچه آیین غلط است، نابود می سازد، چنان که پیامبر نیز آیین جاهلیت را برانداخت و اسلام را از نو در گیتی حاکم می کند و دیگر حکومت ها را از بین می برد».

 

واقعیت بعثت از دیدگاه شیعه

ماجرای بعثت بدان گونه که قبلا گذشت موضوعی نبود که یک فرد مسلمان معتقد به آن باشد، و پی برد که خاتم انبیا چگونه به مقام عالی پیغمبری رسیده است. ما پس از بررسی های لازم از مجموع نقل ها به این نتیجه رسیده ایم که آنچه در منابع شیعه و احادیث خاندان نبوت رسیده

است، واقعیت بعثت را چنان روشن می سازد که هیچ یک از اشکالات گذشته مورد پیدا نمی کند.

از جمله احادیثی که بازگو کننده حقیقت بعثت است و آغاز وحی را به خوبی روشن می سازد، روایتی است که ذیلا از لحاظ خوانندگان می گذرد:

پیشوای دهم ما حضرت امام هادی (علیه السلام) می فرماید: «هنگامی که محمد (صلی الله علیه و آله) ترک تجارت شام گفت و آنچه خدا از آن راه به وی بخشیده بودبه مستمندان بخشید، هر روز به کوه حراء می رفت و از فراز آن به آثار رحمت پروردگار می نگریست، و شگفتی های رحمت و بدایع حکمت الهی را مورد مطالعه قرار می داد.

به اطراف آسمان ها نظر می دوخت، و کرانه های زمینو دریاها و دره ها و دشت ها و بیابان ها را از نظر می گذرانید، و از مشاهده آن همه آثار قدرت و رحمت الهی، درس عبرت می آموخت.

ازآنچه می دید، به یاد عظمت خدای آفریننده می افتاد. آن گاه با روشن بینی خاصی به عبادت خداوند اشتغال می وزید. چون به سن چهل سالگی رسید خداوند نظر به قلبوی نمود، دل او را بهترین و روشنترین و نرمترین دلها یافت.

در آن لحظه خداوند فرمان داد درهای آسمان ها گشوده گردد. محمد (صلی الله علیه و آله) از آنجا به آسمان ها می نگریست، سپس خدا به فرشتگان امر کرد فرود آیند، و آنها نیز فرود آمدند، و محمد (صلی الله علیه و آله) آنها را می دید. خداوند رحمت و توجه مخصوص خود را از اعماق آسمان ها به سر محمد (صلی الله علیه و آله) و چهره او معطوف داشت.

در آن لحظه محمد (صلی الله علیه و آله) به جبرئیل که در هاله ای از نور قرار داشت نظر دوخت. جبرئیل به سوی او آمد و بازوی او را گرفت و سخت تکان داد و گفت: ای محمد! بخوان. گفت چه بخوانم؟ «ما اقرا» ؟

جبرئیل گفت: «نام خدایت را بخوان که جهان و جهانیان را آفرید. خدائی که انسان را از ماده پست آفرید (نطفه) . بخوان که خدایت بزرگ است. خدائی که با قلم دانش آموخت و به انسان چیزهائی یاد داد که نمی دانست» . پیک وحی، رسالت خود را به انجام رسانید، و به آسمان ها بالا رفت. محمد (صلی الله علیه و آله) نیز از کوه فرود آمد. از مشاهده عظمت و جلال خداوند و آنچه به وسیله وحی دیده بود که از شکوه و عظمت ذات حق حکایت می کرد، بی هوش شد، و دچار تب گردید.

از این که مبادا قریش و مردم مکه نبوت او را تکذیب کنند، و به جنون و تماس با شیطان نسبت دهند، نخست هراسان بود. او ازروز نخست خردمندترین بندگان خدا و بزرگترین آنها بود. هیچ چیز مانند شیطان و کارهای دیوانگان و گفتار آنان را زشت نمی دانست.

در این وقت خداوند اراده کرد به وی نیروی بیشتری عطا کند، و به دلش قدرت بخشد. بدین منظور کوه ها و صخره ها و سنگلاخها رار برای او به سخن در آورد. به طوری که به هر کدام می رسید، ادای احترام می کرد. و می گفت: السلام علیک یا حبیب الله! السلام علیک یا ولی الله! السلام علیک یا رسول الله! ای حبیب خدا مژده باد که خداوند تو را از همه مخلوقات خود، آنها که پیش از تو بوده اند، و آنها که بعدها می آیند برتر و زیباتر و پرشکوه تر و گرامی تر گردانیده است.

از این که مبادا قریش تو را به جنون نسبت دهند، هراسی به دل راه مده. زیرا بزرگ کسی است که خداوند جهان به وی بزرگی بخشدو گرامی بدارد! بنابراین از تکذیب قریش و سرکشان عرب ناراحت مباش که عنقریب خدایت تو را به عالی ترین مقام خواهد رسانید، و بالاترین درجه را به تو خواهد داد.

پس از آن نیز پیروانت به وسیله جانشین تو علی بن ابیطالب (علیه السلام) ازنعمت وصول به دین حق برخوردار خواهند شد، و شادمان می گردند. دانش های تو به وسیله دروازه شهرستان حکمت و دانشت علی بن ابیطالب در میان بندگان و شهرها و کشورها منتشر می گردد.

به زودی دیدگانت به وجود دخترت فاطمه (سلام الله علیها) روشن می شود، و از وی و همسرش علی، حسن و حسین که سروران بهشتیان خواهند بود، پدید می آیند.

عنقریب دین تو در نقاط جهان گشترش می یابد. دوستان تو و برادرت علی پاداش بزرگی خواهند یافت. لوای حمد را به دست تو می دهیم، و تو آن را به برادرت علی می سپاری. پرچمی که در سرای دیگر همه پیغمبران و صدیقان و شهیدان در زیر آن گرد می آیند، و علی تا درون بهشت پرنعمت فرمانده آنها خواهد بود.

من در پیش خود گفتم: «خدایا! این علی بن ابیطالب که او را به من وعده می دهی کیست؟ آیا او پسر عم من است؟ ندا رسید ای محمد! آری، این علی بن ابیطالب برگزیده من است که به وسیله او این دین را پایدار می گردانم، و بعد از تو برهمه پیروانت برتری خواهد داشت. (77)

در این حدیث همه چیز راجع به آغاز کار پیغمبر گفته شده است. جای تعجب است که مفسران اسلامی به خصوص مفسران شیعه از این حدیث شریف و نقل آن درتفسیر سوره اقرا غافل مانده اند، با ای نکه نکات جالب و تازه ای از تاریخ حیات پیغمبر را بازگو می کند، که می باید مسلمانان از آن آگاه گردند.

ملاحظه می کنید که پیغمبر بدون هیچ گونه تشریفات مادی یا اشکالاتی که در احادیث اهل تسنن بود، به مقام عالی پیغمبری رسید. با قدم هائی شمرده و دیدی وسیع و قدرتی خارق العاده به خانه بازگشت.

همین که وارد خانه شد پرتوی از نور و بوئی خوش فضای خانه را فرا گرفت. خدیجه پرسید این چه نوری است؟ پیغمبر فرمود: این نور نبوت است. ای خدیجه! بگو لا اله الا الله و محمد رسول الله. سپس پیغمبر ماجرای بعثت را چنانکه اتفاق افتاده بود برای خدیجه شرح داد و افزود که جبرئیل به من گفت: «از این لحظه تو پیغمبر خدائی» .

خدیجه که از سالها پیش هاله ای از نور نبوت درسیما درخشان همسر محبوب خود دیده و از کردار و رفتار و گفتار او هزاران راز نهفته و شادی بخش خوانده بود گفت: به خدا دیر زمانی است که من در انتظار چنین روزی به سر برده ام، و امیدوار بودم که روزی تو رهبر خلق و پیغمبر این مردم شوی.

بدین گونه محمد بن عبدالله برازنده ترین مردم قریش که سوابق درخشان او نزد عموم طبقات روشن و از لحاظ ملکات فاضله و سجایای اخلاقی و خصال روحی شهره شهر بود، برفراز کوه حراء از جانب خداوند یکتا به مقام عالی نبوت و رهبری خلق برگزیده شد، و خاتم انبیا گردید.

منبع :حوزه نت 


90/4/8::: 12:16 ع
نظر()
  
  
<   <<   6   7   8   9   10   >>   >