حضرت زینب کبرى علیها السلام در روز پنجم جمادى الاولى سال پنجم یا ششم هجرى قمرى در شهر مدینه منوّره متولّد گردیده، و جهان را به قدوم خویش مزین فرمودند.
نام، لقب و کنیه آن حضرت: نام مبارک آن بزرگوار زینب، و کنیه گرامیشان ام الحسن و ام کلثوم و القاب آن حضرت عبارتند از: صدّیقة الصغرى، عصمة الصغرى، ولیة اللّه العظمى، ناموس الکبرى، شریکة الحسین علیهالسّلام و عالمه غیر معلّمه، فاضله، کامله و ...
پدر بزرگوار آن حضرت، اوّلین پیشواى شیعیان حضرت امیرالمؤمنین على بن ابیطالب علیهماالسّلام، و مادر گرامى آن بزرگوار، حضرت فاطمه زهرا سلام اللّه علیها مىباشد.
همسر گرامى آن حضرت، عبداللّه فرزند جعفر بن ابیطالب، بود. در کتاب اعلام الورى براى آن بانوى بزرگوار سه پسر به نامهاى على، عون، و جعفر و یک دختر به نام ام کلثوم ذکر شده است.
سبط بن جوزى درتذکرة الخواصگوید: عبدالله بن جعفر را فرزندان متعدد بوده است . از آن جمله ، على و عون الاکبر و محمد و عباس و ام کلثوم مى باشند که مادر آنان حضرت زینب (س ) بوده است .
روزهایى بر حضرت فاطمه زهرا (س ) گذشت که بر اساس دردهاى فراوان از جمله : شکسته شدن پهلو، ورم بازو، صورت سیلى خورده و سقط جنین ، حدود90 روز بسترى بود. ناگفته پیداست که چنین بیمارى نیاز به پرستار دارد، لذا حضرت زینب در سن 5 سالگى از مادر پذیرایى و پرستارى مى کرد و متاءسفانه طولى نکشید که به فراق مادر مبتلا گردید.
صاحب کتاب اساور من ذهب درباره حافظه و ذکاوت آن بانوى بزرگوار چنین مىنویسد:
در اهمیت هوش و ذکاوت آن بانوى بزرگوار همین بس که خطبه طولانى و بلندى را که حضرت صدیقه کبرى فاطمه زهرا صلوات اللّه و سلامه علیها در دفاع از حق امیرالمؤمنین علیهالسّلام و غصب فدک در حضور اصحاب پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله و سلّم ایراد فرمودند، حضرت زینب علیها السلام روایت فرموده است.
و ابن عباس با آن جلالت قدر و علو مرتبه در حدیث و علم، از آن حضرت روایت نموده و از آن حضرت به عقیله تعبیر مىکند. چنانچه ابوالفرج اصفهانى در مقاتل مىنویسد: ابن عباس خطبه حضرت فاطمه سلام اللّه علیها را از حضرت زینب سلام اللّه علیها روایت کرده و مىگوید: حدثتنى عقیلتنا زینب بنت على علیهالسّلام..»
دقت کنیم که حضرت زینب علیها السلام با اینکه دخترى خردسال (یعنى هفت ساله و یا کمتر) بود، این خطبه عجیب و غرّاء که محتوى معارف اسلامى و فسلفه احکام و مطالب زیادى است را با یک مرتبه شنیدن حفظ کرده، و خود یکى از راویان این خطبه بلیغه و غراء مىباشد.اساور من ذهب: .
کلمات دربار و فرمایشات گهربار آن حضرت در خطبههایى که از آن حضرت روایت شده خود قوىترین دلیل بر کمال فصاحت و بلاغت آن بانوى بزرگوار مىباشد. همان بانویى که امام سجاد علیهالسّلام در حق ایشان فرمودند: «اَنْتِ بِحَمدِ اللّهِ عالِمَةٌ غَیرَ مُعَلَّمَة وَ فَهِمَةٌ غَیرَ مُفَهَّمَة» یعنى:
«اى عمّه! شما الحمد للّه بانوى دانشمندى هستید که تعلیم ندیده، و بانوى فهمیدهاى هستى که بشرى تو را تفهیم ننموده است».
در اینجا مرورى کوتاه به قسمتى از خطبه آن حضرت در مجلس یزید که یکى از بزرگترین حرکتهاى آن حضرت، در واقعه کربلا بود که دستگاه حکومت بنى امیه را به شدّت لرزاند مىکنیم:
«به خدا قسم اى یزید، هر چه کردى بازگشت آن به سوى خودت خواهد بود، چرا که تو جز پوست خود نشکافتى و جز گوشت خود ندریدى.
اى یزید! در آن روزى که خداوند بدنهاى پاک شهیدانمان را حاضر مىکند تا حقوق خود را از ستمگر بستاند، تو بر رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله و سلّم وارد خواهى شد، امّا مىدانى در چه حالى؟ در حالیکه خون عزیزان او را ریخته و حرمت ذرّیه او را از بین بردهاى. آرى اى یزید! از این پیروزى ظاهرى که به دست آوردهاى، غرق شادى مشو، و آن عزیزان را که در کربلا به خاک و خون کشیدهاى، مغلوب و مرده مپندار. که خداوند مىفرماید: (کسانى را که در راه خدا شهید شدهاند مرده مپندارید. بلکه آنان زندهاند و در نزد خداى خود روزى مىخورند).آل عمران: 169
و اى یزید! براى تو همین بس که حاکم در آن روز خداوند، و دشمن تو پیامبر خدا، و یاور و پشتیبان اهل بیت جبرئیل باشد. و به زودى کسى که این مقام را براى تو زینت داده و تورا بر گردن مسلمین سوار کرده است (یعنى معاویه)، خواهد دانست که چه جانشین بدى براى خود تعیین کرده و در روز جزا درخواهید یافت که بدترین مکان از آنِ کیست؟ و بدبختى و ضعف و زبونى شامل چه افرادى خواهد شد.
به غیر از انوار مقدسه چهارده معصوم علیهمالسّلام، در میان خاندان رسالت و اهل بیت گرامى پیامبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله و سلّم، افرادى هستند که در نزد خداوند متعال داراى رتبه و منزلت رفیع و والایى مىباشند و توسل به ایشان، موجب گشایش مشکلات و معضلات امور دیگران است. مانند حضرت اباالفضل علیه السلام که حتى در موارد زیادى مسیحیان به آن حضرت متوسل شده و به برکت توسل به آن حضرت مشکلاتشان حل گردیده و به حوائج و خواستههاى خویش نائل گردیدهاند.
حضرت زینب سلام اللّه علیها نیز بانویى بزرگوار از این دودمان پاک است که توسل به آن حضرت براى حل مشکلات بزرگ بسیار تجربه شده است و کرامات بسیارى از آن بانوى گرامى نقل شده است.
به عنوان مثال شبلنجى یکى از علماى اهل تسنّن در نورالابصار مىنویسد:
«شیخ عبدالرحمن اجهورى مقرى در کتابش مشارق الانوار مىگوید: در سال هزار و صد و هفتاد دجار مشکلى بسیار سختى شدم و به روضه (قبر مطهر و نوراین) حضرت زینب علیها السلام متوسل شدم و قصیدهاى در مدح آن حضرت سرودم که مطلع آن چنین بود:
آلِ طاها لَکُمْ عَلَینَا الْوِلاءُ لا سِواکُمْ بِما لَکُمْ آلآء
و خدا به برکت آن بانوى گرامى مشکل مرا حل کرد.
امام سجاد (ع ) خطاب به عقیله بنى هاشم ، زینب کبرى (س ) مى فرمایند:
(( یا عمة انت بحمد الله عالمة غیر معلمة ، و فهمة غیر مفهمة )) .
عمه جان ! تو عالمه اى هستى بدون اینکه معلم داشته باشى ، و فهمیده اى هستى بى آن که کسى مطالب را به تو فهمانده باشد.
از سخنان فاضل دربندى (متوفى به سال 1286 هجرى ) و جز او از عالمان دیگر - رحمهم الله - ظاهر و هویدا است که آن خاتون دو سرا حضرت زینب کبرى (س ) علم منایا و بلایا (مرگ ها و پیشامدهاى سخت ) را مى دانسته ، و فرمایش امام سجاد (ع ) به او:
(( یا عمة انت بحمد الله عالمة غیر معلمة ، و فهمة غیر مفهمة )) ؛ اى خواهر پدرم ! خداى را شکر و سپاس ، تو دانایى هستى که کسى به تو نیاموخته ، و فهمیده و درک کننده اى هستى که کسى به تو نفهمانده است .
دلیل و راهنما است به این که زینب دختر امیرالمؤ منین (س ) محدثه بوده ، یعنى همه چیز (از جانب خداى تبارک و تعالى ) به او الهام مى شده و در دلش آشکار مى گشته است . همچنین علم و دانش او از علوم لدنیة (علومى که از استاد فرا نگرفته ، بلکه از جانب خداى عزوجل ) بوده است .
در برخى روایات است که او را مجلس علمى بود و زنان به قصد آموختن احکام دین نزد او مى رفتند. این صفات برجسته که براى هیچ یک از زنان معاصر او فراهم نشده است ، زینب را از دیگران ممتاز ساخت ؛ چنان که او را (( عقیله بنى هاشم )) مى گفتند و از وى حدیث فرا مى گرفتند.
ابن عباس از او حدیث کند و گوید: (( عقیله ما، زینب دختر على (ع ) حدیث کرد... و این لقب بر او ماند؛ چنان که به عقیله معروف گشت و فرزندان وى را بنى عقیله گفتند. ))
وقتى که زینب به سن ازدواج رسید، على براى او کسى را که در شرافتخانوادگىشایستگى همسرى او را داشت برگزید، خواستگاران فراوانى از جوانان محترم وثروتمند بنىهاشم و قریش براى زینب مىآمدند، ولى براى نوگل خاندان پیغمبر وبانوى خردمند بنىهاشم، عبداللهبن جعفر از همه شایسته تر بود.
پدر عبدالله، جعفربن ابىطالب است که ذوالجناحین (داراى دو بال) وابوالمساکین (پدر بینوایان) لقب یافت. جعفر، برادر تنى على و محبوب پیغمبر بود،ابوهریره در باره جعفر مىگوید:
پس از رسول خدا(ص)، بهتر از جعفربن ابىطالب کسى نبود.
جعفر هنگام ستمگرى و سختگیرى قریش، براى حفظ دینش به حبشههجرت کرد، و وقتى که از حبشه با عدهاى از مسلمانان به مدینه بازگشت، رسیدن اوبه مدینه با فتح خیبر مصادف شد، رسول خدا، جعفر را در بغل گرفت و بوسید وچنین گفت:
«نمىدانم از آمدن جعفر دلشادترم و یا از فتح خیبر».
و نیز از رسول خدا شنیده شد که مىفرمود:
«مردم از ریشههاى گوناگون هستند، و من و جعفر از یک ریشه هستیم».
جعفر با سپاهى که در سال هشتم هجرت به سوى روم مىرفت، عازم جهاد بارومیان شد.
رسول خدا چنین قرار داده بود که فرماندهى سپاه با زیدبن حارثه (1) باشد و اگر اوکشته شود فرماندهى با جعفربن ابىطالب خواهد بود. (2) .
سپاهیان اسلام رفتند، تا بهحدود بلقاء رسیدند، در آن جا با سپاهیان هرقل روبهروشدند.
مسلمانان در دهکده موته جاى گرفتند و جنگ خونینى در گرفت و زیددر حالى که پرچم رسول خدا را در دست داشت و جنگ مىکرد، رومیان او را بانیزههاى خودشان قطعه قطعه کردند.
جعفر، پرچم را به دست گرفت و به نبرد پرداخت. تااین که دست راستش از تنجدا شد. جعفر علم را بهدست چپ گرفت و به نبرد ادامه داد، دست چپش هم جداشد. علم را در بغل گرفت و آن قدر پاىدارى کرد تا کشته شد. جعفر نخستین فرزندابوطالب است که در راه اسلام کشته شده.
مادر عبداللهبن جعفر، اسماء دخت عمیس است، وى خواهر میمونه امالمؤمنینو سلمى همسر حمزةبن عبدالمطلب و لبابه همسر عباس ابن عبدالمطلب است. (3) .
جعفر با اسماء ازدواج کرد و او مادر همه فرزندان جعفر است. اسماء پس ازشهادت جعفر بههمسرى ابوبکر درآمد و براى او محمدبن ابى بکررا آورد و پس ازمرگ ابوبکر، علىبن ابىطالب او را گرفت، اسماء براى على، یحیى و محمد اصغر راآورد.
واقدى در تاریخش مىگوید که عون و یحیى را بیاورد.
شوهر زینب، عبداللهبن جعفر، در حبشه متولد شد، عبدالله، نخستین نوزاد است از مسلمانان مهاجر به حبشه که در آن دیار به دنیا آمده است.
ابن حجر در اصابه (4) نقل مىکند که رسول خدا فرمود:
«خوى و خلقت عبدالله بهمن مىماند» سپس دست راست عبدالله راگرفته وچنین فرمود:
«بارالها! خاندان جعفر را برقرار بدار و کسب و کار را براى عبدالله مبارک گردان».
این جمله را سه بار مکرر مىکند. و سپس مىفرماید: « من در دنیا و آخرت سرورآن ها هستم».
عبدالله مردى بود بزرگ، جوان مرد، دلیر، پاکدامن، و مرکز جود و سخا نامیدهشد; احسان فروشى نمىکرد و نیکى را نمىفروخت و هیچ مستمندى را از درخانهاش ناامید بر نمىگردانید. محمدبنسیرین مىگوید:
بازرگانى شکرى به مدینه آورد و به فروش نرفت. این خبر به عبدالله بن جعفررسید. به پیشکارش فرمان داد که آن شکر را بخرد و به مردم ببخشد.
یزیدبن معاویه مال گزافى به طور هدیه براى او فرستاد. موقعى که مال به دست عبدالله رسید، آن را میان اهل مدینه قسمت کرد و از آن به منزل خود هیچ نبرد.
این شعر عبداللهبن قیس رقیات است که مىگوید:
من مانند فرزند نامدار و سفید بخت جعفر هستم. او چون مىدانست که مال باقىنخواهد ماند، به مستمندان و بىچارگان ببخشید و نام خود را جاویدان کرد.
و این سخن عبداللهبن ضرار است که در ستایش عبداللهمى گوید:
اى فرزند جعفر، تو بهترین جوان مردان هستى و براى هر کس که در خانهات رابزند و فرود آید بهترین میزبانى.
میهمانانى بسیار در نیمه شب به خانه تو آمدند، هر غذایى که خواستند آماده بود وچه سخنان شیرینى از تو شنیدند و چه گشاده رویىهایى از تو بدیدند.
ابن قتیبه در عیونالاخبار نقل مىکند (5) که هنگامىکه معاویه از مکه باز مىگشت،به مدینه آمد و هدایا ومال بسیارى براى حسن و حسین و عبداللهبنجعفر و محترماندیگر قریش فرستاد.
به فرستادگان سفارش کرد که پس از رسانیدن مال، قدرى درنگ کنند و ببینندهرکدام با هدایاى خود چه مىکنند. وقتى که فرستادگان رفتند که هدایا را برسانند،معاویه به اطرافیان خود روى کرده، چنین گفت:
اگر بخواهید، بهشما مىگویم که هر کس با هدیهاش چه خواهد کرد.
اما حسن، مقدارى از عطریات هدیهاش را به زنان خود داده و بقیه را به هر کسکه نزد او بود، مىبخشد.
اما حسین، از کسانى که پدرانشان در صفین کشته شده و یتیم شدهاند، شروعمىکند، اگر چیزى بماند، شترهایى قربانى کرده و تقسیم مىکند و شیر تهیه کردهبه مردم مىدهد.
اما عبداللهبن جعفر، به غلام خود مىگوید: بدیح، قرضهاى مرا ادا کن و اگرچیزى ماند وعدههایى که به مردم دادهام انجام بده.
و اما فلان...تا آخر.
فرستادگان که بازگشتند و هر چه دیده بودند گزارش دادند، همانطور بود کهمعاویه گفته بود.
عبدالله در بخششهاى خود اسراف مىکرد، و از آن که مالش از میان برود و یابهدشمنانش برسد ابایى نداشت.
اگر در کفش بهجز جانش نباشد، همان را خواهد بخشید، حاجتمند باید از خداىبپرهیزد که آن را تقاضا نکند.
زناشویى مبارک بارور شد; زینب دختر زهرا براى عبدالله بن جعفر چهار پسرآورد: على، محمد، عون اکبر، عباس، هم چنان که دو دختر آورد که یکى از آن دوامکلثوم است که معاویه با زیرکى سیاسى خود مىخواست او را به همسرى یزیددر آورد، تا از پشتیبانى بنىهاشم استفاده کند. عبدالله، اختیار دختر را بهدستخالوىاو امام حسین داد، آن حضرت هم دختر را به پسر عمویش قاسمبن محمدبنجعفربنابىطالب تزویج کرد.
ازدواج زینب میان او و پدر و برادرانش جدایى نینداخت، محبت امام علىبه دختر و برادر زادهاش به اندازهاى بود که آن دو را همچنان نزد خود نگاه داشت تاوقتى که على زمامدار مسلمانان شد و کوفه را پایتخت قرار داد، آن دو با آن حضرتبه کوفه آمدند و در مرکز خلافت زیر سایه امیرالمؤمنین مىزیستند.
در جنگهاى آن حضرت، عبدالله در کنار عموى خود ایستاده و نبرد مىکردویکى از سرداران آن حضرت در صفین بود.
مردم که مىدانستند عبدالله نزد دودمان پیغمبر ارزش واحترامى دارد، اوراوسیلهاى پیش امیرالمؤمنین و دو فرزندش حسن و حسین قرار مىدادند; چون کهخواهش او رد نمىشد و امیدش ناامید نمىگردید.
در اصابه از محمدبن سیرین نقل مىکند که یکى از دهقانان اراضى سواد (6) ازعبدالله خواست که در باره حاجتى باعلى سخن گوید، على حاجت آن مرد را برآورد.آن مرد چهل هزار براى عبدالله فرستاد، عبدالله آن را نپذیرفت و چنینگفت: مانیکوکارى را نمىفروشیم. (7) .
ابوالفرج اصفهانى در مقاتل الطالبیین (8) نقل مىکند:
وقتى که حسنبن علىاز دنیا رفت، اهل بیت پیغمبر بنابر وصیتى که امام حسننموده بود خواستند که آن حضرت را در کنار رسول خدا بهخاک سپارند،بنىامیه اسلحه پوشیده و مانع شدند و مروان حکم چنین مىگفت:
چه جنگهایى که از صلح بهتر است؟ آیا عثمان را در دورترین نقاط بقیع دفنکنند، ولى حسن در خانه رسول خدا (ص) دفن شود؟ تا من بتوانم شمشیر بردارم،هرگز این کار نخواهد شد.
حسین نپذیرفت و گفت: چارهاى نیست جز آن که برادرش در کنار جدشبه خاک سپرده شود. نزدیک بود فتنهاى روى دهد، اگر عبدالله جعفر پا در میاننمىگذاشت.
او به پسر عمویش حسین عرض کرد:
تو را به حق من که کلمهاى برزبان نیاورى.
عبدالله، عمو زاده خود حسن را به سوى بقیع برد و در همان جایى که مادرشزهرا بهخاک سپرده شده بود (9) دفن گردید (10) و مروان حکم بازگشت.
زینب در آغاز جوانى چگونه بوده است؟
مراجع تاریخى از وصف رخساره زینب در این اوقات خوددارى مىکنند; زیراکه او در خانه و روبسته زندگى مىکرده و ما نمىتوانیم مگر از پشت پرده وى رابنگریم.
ولى پس از گذشتن دهها سال از این تاریخ، زینب از خانه بیرون مىآید و مصیبتجانگداز کربلا او را به ما نشان مىدهد و کسىکه او را به چشم دیده براى ما وصفشمىکند و چنین مىگوید - چنان که طبرى نقل کرده است: گویا مىبینم زنى را که مانندخورشید مىدرخشید و با شتاب از خیمهگاه بیرون مىآمد. (11) .
پرسیدم: او کیست؟ گفتند: زینب دختر علىاست.
هنگامى که زینب پس از شهادت امام حسین به مصر مىرود، عبدالله بن ایوبانصارى در وصفش مىگوید:
...به خدا که من صورتى مانند آن ندیدم، گویا پارهاى از ماه بود.
در صورتى که این بانوى بزرگ در آن وقت در پنجاه و پنجمین سال زندگى خودبود، غریب بود، خسته و کوفته بود، مصیبتزده و داغ دیده بود، پس جمال زینب درآغاز جوانى پیش از آن که سالمند بشود، و مصایب جانگداز خوردش کند و جامداغ دیدگى را تا پایان بدو بنوشاند، چگونه بوده؟!
اما شخصیت زینب، بهتر است که - در این جا نیز - منتظر شویم تا این که حوادثاز دلیرى و پاىدارى او پرده بردارد، و او را در بهترین نمونه از دلاورى و زیربار ظلمنرفتن و بزرگ منشى به ما بنمایاند.
به همین زودى تعجب مورخان از ایستادگى زینب واستقامت او در برابر یزیدبنمعاویه آشکار مىشود.
ابن حجر در اصابه براى ما مطلبى نقل مىکند که از قدرت زینب در سخن ونیرومندىاش در استدلال خبر مىدهد. (12) .
و در آینده نزدیکى مردم آن عصر در کربلا و در مجلس استاندار کوفه و مجلسیزیدبن معاویه سخنانى از زینب مىشنوند که فصاحت و بلاغتش همه را متعجبمىکند، به همان اندازهاى که امروز ما را به تعجب مىاندازد و همگى به فوقالعادگىاو و سخنورى او و سحر بیانش گواهى مىدهند.
جاحظ در کتاب البیان والتبیین از خزیمه اسدى نقل مىکند:
پس از شهادت امام حسین وارد کوفه شدم و سخنان پر مغز و شیواى زینب راشنیدم، من ناطقتر و گویندهتر از او زنى را ندیدم. گویا از زبان امیرالمؤمنین علىبنابىطالب سخن مىگفت.
این شمایل زینب استبه طورى که او را در کربلا دیدهایم، و چنان که در زمانجوانىاش نمونهاى از فضایل براى ما نمایان شده، زیرا مىشنویم که او در مهربانى ورقت قلب به مادرش و در دانش و پرهیزگارى به پدر مانند بوده.
و چنان که بعضى از روایات مىگوید: زینب داراى مجلس علمى ارجمندى بودهکه زنانى که مىخواستند احکام دین را بیاموزند، در آن مجلس حاضر مىشده و کسبدانش مىکردهاند.
صفات برجستهاى در زینب جمع بوده که هیچ یک از زنان عصر او دارا نبودهاند،لذاست که «بانوى خردمند بنىهاشم» گردید. ابنعباس که از او روایت مىکند،مىگوید: «بانوى خردمند ما زینب دختر على چنین گفت».
زینب، بدین لقب به طورى معروف شده بود که وقتى «بانوى خردمند» مىگفتند،زینب فهیمده مىشد. فرزندان او به چنین لقبى افتخار مىکردند و به «زادگان بانوىخردمند» شناخته شده بودند.
حضرت زینب سلام الله علیها در شب یک شنبه 15 رجب سال 63 هجرى قمرى در ضمن سفرى که به همراه همسر گرامیشان عبداللّه بن جعفر به شام رفته بودند، شهادت رسیده و بدن مطهر آن بانوى بزرگوار در همانجا دفن گردید.
و مزار ملکوتى آن حضرت اینک زیارتگاه عاشقان وارادتمندان اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السّلام مىباشد.
پرستاران، خادمان بیمنت و فرشتگان سپیدپوش جامعه هستند که لباس خدایی بر تن دارند، آنان حمایت و پشتیبانی جامعه را میجویند و خواهان ارج نهادن جامعه به جایگاه واقعی خویشند، همچنان که مقام معظم رهبری میفرماید: "طرف حساب پرستار فقط خداست."
همزمان با روز ولادت شیر زن واقعه کربلا که توانست با پیامرسانی، شایستگی زنان را در تاریخ به منصه ظهور رسانده و ضامن بقای اسلام باشد و از بازماندگان حادثه تلخ عاشورا مراقبت و پرستاری کند، روز پرستار نامیده شده است. در کشور ما نیز پرستاران، در طول هشت سال دفاع مقدس، و در زمانهای بحرانی به رغم کمبودها و مشکلات، خالصانه و بیریا در جهت بهبود وضعیت بیماران تلاش کردند و غالبا به جای این که در آغوش گرم خانواده به سر ببرند، بر بالین مجروحان جنگی، مصدومان و بیماران حاضر شده و از آنان مراقبت کردند.
آنگاه که رنج و درد بر کالبد انسان حملهور گشت و سلامت وی را پایان داد، پرستاری به وجود آمد؛ یعنی از زمان پیدایش بشر، این حرفه مقدس بر عرصه گیتی نمایان شده است. در مسیر تاریخ، پرستاری همپای پزشکی در خدمت انسانها بوده است و به تدریج، این دو در قالب علم پیشرفت نمودهاند و در زمانهای بحرانی، مانند حوادث طبیعی و جنگها، خدمات شایان توجهی انجام دادهاند.
واژه پرستار به معنای پرستنده؛ غمخوار و حافظ میباشد. و در فرهنگ لاتین پرستار از لغت Nutricious گرفته شده است که به معنای پروردن؛ تغذیه کردن و پرورش دادن است. با توجه به این معنا هرگونه مراقبت و مواظبتی که فرد از فرد دیگری اعم از بیمار یا سالم به عمل آورد پرستاری نامیده میشود. مجمع پرستاران کانادا (C.N.A )پرستاری را اینگونه تعریف میکند:
حرفه پرستاری در پاسخ به نیاز جامعه به وجود آمده است و در رابطه با سلامت انسان در طول زندگی ایدهآلهایی را مد نظر دارد. پرستاران در جهت پیشبرد؛ حفظ و بازگرداندن سلامت و پیشگیری از بروز بیماری؛ تسکین دردها تلاش میکنند.
پرستاری حرفهای پویا و حمایتگر است که از قوانین اخلاقی خاصی پیروی میکند و ریشه آن مراقبت از بیمار یعنی مفهومی که در چهار زمینه فعالیت آن(کار عملی؛ آموزش؛ مدیریت و تحقیق) نهفته میباشد.
در اواسط قرن نوزدهم (1858 میلادی) پرستاری به نام "فلورانس نایتینگل" در دنیای پرستاری قد علم کرد و شیوه پرستاری نوین را ابداء و پایه گذاری کرد. و انقلابی عظیم در تربیت و آموزش پرستاران ایجاد کرد. او هدف از انجام خدمات پرستار را قرار دادن بیمار در بهترین شرایط ممکن به نحوی که طبیعت بتواند اثرات خود را اعمال نماید تعریف نمود. وی در سال 1860 اولین مدرسه پرستار نایتینگل را در بیمارستان سنت توماس تاسیس نمود.
رهبران پرستاری این حرفه را به عنوان یک علم و هنر تلقی کردند. با این وجود؛ تعریف حرفه پرستاری به مرور زمان تغییر کرده است. انجمن پرستاران آمریکا ( A.N.A. ) در بیانیهای در سال 1995 پرستاری را تشخیص و درمان پاسخهای انسان به سلامتی و بیماری تعریف نمودند.
در فرهنگ اسلامی و تعابیر قرآنی، آن هنگام که پرستار برای یاری انسان نیازمندی تلاش میکند و نیازهایش را برمی آورد، مثل آن است که او را از مرگ رهایی بخشیده و بدین کار، موجبات خرسندی خداوند را فراهم کرده است؛ زیرا پرستاری که با تلاش خویش جان مجروح یا بیمار ناتوانی را نجات میدهد و برای بهبودی وی فعالیت میکند، به یقین او را زنده کرده است و هر که فردی را زنده کند و به جامعه پر تلاش انسانها باز گرداند، مثل آن است که خدمتی شایان به همه مردمان کرده است. قرآن کریم در آیه 32 سوره مائده در این باره میفرماید: "و هر کس انسانی را از مرگ رهایی بخشد، چنان است که گویی همه مردم را زنده کرده است.
پیامبر گرامی نیز در این زمینه میفرماید: هر کس برای برآوردن نیاز بیماری بکوشد چه آن را برآورده سازد و چه نسازد، از گناهانش پاک میشود مانند روزی که از مادر زاده شده است.
پرستاری از مجروحان و کمک به ناتوانان، در فطرت و نهاد هر انسانی وجود دارد که حاکی از اهمیت آن در زندگی اجتماعی است. سیره رهبران الهی نیز همواره بر این بوده که در میدان انجام کارهای پسندیده، گوی سبقت را از همه انسانها بربایند و انسان کامل عصر خویش و الگو برای آیندگان باشند تا بدین ترتیب، بزرگترین مشوق انسانها در عمل به نیکیها گردند. یکی از کارهای نیک ،" پرستاری" از بیماران است و رهبران الهی نیز بدان همت میگماردند.
آغاز پرستاری در اسلام با شروع جنگهای مسلمین و جهاد بوده است. در این جنگها؛ هم بانوان خاندان پیامبر صلی الله علیه و آله و هم سائر زنان مسلمان در خدمت پرستاری سهیم بودند. و باید تاریخ پرستاری در اسلام را از پرستاری حضرت فاطمه علیهاالسلام دانست. حضرت زهرا علیهاالسلام در جنگ احد از پدر بزرگوارش پرستاری نمود و با چهارده تن از زنان مسلمان از زخمیها پرستاری کردند.
دیگر پرستاران صدر اسلام عبارتند از: ام عماره(انیسه)؛ میمونه؛ رفیده؛ ام سلمه؛ ام عطیه و حضرت زینب کبرا علیهااسلام که از پنج امام در زمانهای مختلف پرستاری نمود.
زمانی که حضرت یوسف (ع) در زندان مصر بود، به زندانیان خدمت میکرد. خدمات او به زندانیان به گونهای بود که توجه آنان را به سوی خود جلب کرد، به طوری که آن حضرت را از نیکوکاران میدانستند. در این مورد در تفسیر بخشی از آیه 36 سوره یوسف؛ "ما تو را از نیکوکاران قرار دادیم"؛ به نظر عدهای از مفسرین، حضرت یوسف (ع) در زندان از بیماران زندانی، پرستاری و نیازهای آنان را برآورده میکرد. به این دلیل او را از نیکوکاران میدانستند.
تاکید اسلام بر بزرگداشت کار پرستاری و سفارش به انجام آن، باعث شده بود که بسیاری از اصحاب رسول خدا اعم از زن و مرد، به این کار اهتمام ورزند.
"نسیبه" یکی از زنان صدر اسلام است که با پیامبر صلی الله علیه و آله بیعت نمود. وی بیشتر روزها روزه دار بود و از عبادت خداوند غفلت نمیورزید. این زن شجاع و با شهامت، در جنگهای احد، حنین، حدیبه و یمامه شرکت داشت و همواره مَشکی بر دوش میکشید و خورجینی نیز در برداشت و هر جا تشنهای مییافت و یا ناله مجروحی را میشنید، بیدرنگ بر بالینش حاضر میشد. وظیفه او، رساندن آب به سربازان و نیز مداوای زخمیان بود.
حضرت زینب علیهااسلام در سال پنجم هجری از مادری چون فاطمه زهرا علیهااسلام متولد شد و در دامان پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و حضرت علی علیه السلام پرورش یافت. یکی از سیرههای عملی زندگی این بانوی الهی، پرستاری و دستگیری از حال بیماران و درماندگان بود. اتفاقات سختی که در طول حیات سراسر مرارت بار ایشان رخ داد؛ همچون بیماری مادر بزرگوارشان، ضربت خوردن پدر، مسمومیت برادر و بالاخره حادثه بزرگ کربلا، زینب را به عنوان الگوی پرستاران معرفی کرد.
پرستار بزرگ صحرای کربلا، در آن روز سخت، وظایف سنگینی به عهده داشت: تقویت روحیه مجروحان و خانواده شهدا، رسیدگی به بازماندگان و کمک به اطفال. هم چنین ایشان به مراقبت از حضرت سجاد علیه السلام نیز که در بیماری شدید به سر میبرد، مشغول بود.
حیف است زینب سلام الله علیها را تنها پرستار بیمار بخوانند زیرا پرستارى از بیمار یکى از کوچکترین مسؤولیتهاى حضرت زینب سلام الله علیها بود، و هر چند پرستارى وظیفه سنگین و ارزشمندى است و پرستار متعهد باید با صبر و حوصله، تحمل هر نوع ناملایمات براى انجام خدمتش بنماید و چنین کارى از عهده هر کس بر نمىآید ولى با این حال مقام زینب کبرى سلام الله علیها، آن قدر والا و عظیم است که او را پرستار انقلاب حسینى باید بنامیم، زیرا این پرستارى به مراتب مهمتر و سرنوشت سازتر از پرستارى بیمار بود. زینب نقش نگهدارى از قیام خون بار حسینى را بر عهده داشت که قطعا اگر او این بار را بر دوش نمىگرفت، خون سالار شهیدان حضرت اباعبدالله الحسین صلوات الله علیه پایمال مىشد و بسیار دشوار بود که نهضت ابىعبدالله علیه السلام به مردم اعلام و ابلاغ گردد و شاید بدون اسارت خاندان رسول الله و پیشتازى عقیله بنىهاشم علیهاالسلام در رسوا نمودن هیئت حاکم، و تبلیغ او از انگیزه قیام برادرش، یزیدیان به هدف پلید خود نائل مىآمدند و نام رسول الله صلى الله علیه و آله را نه تنها از منارههاى مساجد بلکه از تاریخ، پاک و محو مىکردند و این از نیّات شوم آنان بود.
عقیله بنىهاشم علیهاالسلام در پس آن مصیبت بزرگ؛ آن چنان بار سنگین پرچم ولایت را بر دوش گرفت و در برابر کفر ایستاد و سخنرانى کرد و حرکت را در مردگان آغاز نمود که از آن جا حرکت توابین و دیگر حرکتهاى اسلامى آغاز شد و تا امروز و فردا و فرداها، آثار این حرکت عظیم زینبى، هویدا است و به برکت این بانوى بزرگوار و قیام مبارکش، هم چنان بیرقهاى خونین عاشورا به نشانه روز انتقام مظلوم از ظالم، در سراسر جهان افراشته مىشود. زیرا زینب کبرى سلام الله علیها بود که پیام خونین حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام را به تمام نسلها و عصرها رساند.
در سال 1294 شمسی نخستین آموزشگاه پرستاری در ایران گشایش یافت که دوره آموزشی سه ساله جهت علاقهمندان این رشته برگزار میکرد. در سال 1314 در شهرهای تبریز؛ مشهد و شیراز آموزشگاههای پرستاری تاسیس شد. در سال 1320 آموزشگاه پرستاری دانشگاه تهران افتتاح شد. و در سال 1335 وزارت بهداری برای تدوین برنامههای آموزشی پرستاری از کارشناسان بینالمللی پرستاری استفاده نمود و اولین کنفرانس بزرگ پرستاری را در تهران برگزار کرد.
از آنجایی که نیروی انسانی تعلیم یافته پرستاری جوابگوی نیاز جامعه نبود در سال 1338 به منظور جبران این کمبود اولین آموزشگاه بهیاری تاسیس شد.
لازم به ذکر است هم اکنون تعلیم پرستاران با مهارتهای روز پرستاری جهان تا مقطع دکترای پرستار در ایران انجام میگیرد. و همه ساله خیل مشتاقان به این سفید جامگان میپیوندند.
در خاتمه شایسته است از پرستاران فداکار و بیتوقعی یاد کنیم که همواره از مهربانی و دلسوزیشان بهرهمند بودهایم؛ به مادرانی که همواره در زندگی به شیر زنانی همچون زینب علیهاالسلام تاسی نمودهاند تا در رویارویی با مصائب و دشواریهای زندگی مرهمی بر دلهای مجروحمان گذارند.
مادرم، ای که هر روز و شب با اخلاق نیکویت، با دست مهربانت و با چشم دل سوزت به پرستاری از من همت میگماری و در ایام بیماری، بیدرنگ و سرگردان به دنبال التیامم میگردی و آسایش من را به همه دنیا ترجیح میدهی، این روز را به تو نیز تبریک می گویم، ای پرستار بی توقع زندگی من.
منبع: تبیان
- شما پرستاران عزیز حقیقتاً فرشتگان رحمت براى افراد بیمار و بیماردار جامعه محسوب مىشوید.
- روز پرستار را که مصادف با روز ولادت بانوى فداکار تاریخ اسلام، زینب کبرى، است تبریک عرض مىکنیم. آن بزرگوار هم مثل شما دشوارترین کار را در صحنه عاشورا بر عهده داشت؛ یعنى پرستارى از کودکان، درماندگان، زنان و بى پناهان.
- باید فهم عمومى جامعه و فرهنگ عام مردم ما این مطلب را به درستى درک کند که براى حفظ سلامتى در جامعه، اهمیت پرستارى در طراز اول قرار دارد؛ یعنى اگر بهترین پزشکان و جراحان کار خودشان را با بیمار به بهترین وجه انجام دهند، اما از آن بیمار پرستارى نشود، به طور غالب، کار آن پزشک یا جراحِ عالیقدر بىفایده خواهد بود. نقش پرستارى و بیماردارى در حفظ سلامت و بازگشت سلامت بیمار، معادل است با نقش یک پزشک ماهر. بسیارى از این نکته غفلت دارند؛ لذا آن وزن و ارزشى که باید براى پرستار در نظر گرفته شود، از ذهن آنها مغفول مىماند و به آن توجه نمىکنند.
- پرستارى یکى از سختترین کارها از لحاظ فشار روحى و جسمى براى پرستار است. نشستن پهلوى بیمار، معاشر بودن دائمى با بیمار، شکوهى بیمار را شنیدن، با او به مهربانى رفتار کردن، به او لبخند زدن، او را با عمل، رفتار و پذیرایى خود از رنجهاى فراوان دوران بیمارى رهاندن، تحملِ پولادین لازم دارد.
- سختى کار پرستار سختى جسمى نیست؛ کلنگ زدن و در فضاى سختِ فرض بفرمایید معدن یا امثال آن رفتن نیست؛ اما از لحاظ فشار روحى و عصبى از آن سختتر است. کسانى که سختى مشاغل را درجهبندى مىکنند، باید این نکته را در نظر داشته باشند.
- اما آنچه به شما پرستاران مىخواهم عرض کنم، این است که کار همان طور که گفتیم و خیلى بیشتر از آن را خود شما حس و لمس مىکنید، بدون تردید دشوار است، اما در میزان الهى، کفههاى دشوارى و پاداش همیشه با هم برابر هستند. امکان ندارد که کارى دشوارتر باشد، اما پاداش آن با کارى که دشوارىاش کمتر از آن است برابر باشد، یا از آن کمتر باشد. در میزان الهى، همه چیز با محاسبه است؛ «مثقال ذرة» که در قرآن خواندهاید؛ یعنى به قدر سنگینىِ یک ذره. ذره یعنى آن ذرات و غبارى که شما با چشم آنها را نمىبینید؛ مگر هنگامى که از یک روزنه نورى داخل اتاق بتابد، بعد شما این ذرات شناور را در فضا مىبینید. یک ذره، یعنى یک دانه از آنها، چقدر سنگینى دارد؟ به قدر سنگینى آن، در میزان الهى محاسبه است. بنابراین اگر شما کار نیکى انجام بدهید، این کار نیک در ترازوى محاسبه الهى به حساب مىآید و وقتى آن را با نیت خالص و براى خدا و با انگیزه معنوى و الهى انجام دهید، همان ذره پیش خداى متعال به تدریج به یک کوه؛ کوه ثواب، تبدیل مىشود؛ به کار خودتان به این چشم نگاه کنید.
- همان طور که گفتم، پرستار فرشته رحمت براى بیمار است. آن وقت که بیمار از همه جا دستش کوتاه است، در آن ساعاتى که حتى همسر، فرزندان و پدر و مادر بیمار هم بالاى سرش نیستند، چشم امیدش بعد از خدا به پرستار است و این پرستار است که مثل ملائکه آسمانى، مثل فرشتگان رحمت، به دردها، مشکلات و به نیازهاى جسمى و عاطفى او پاسخ مىدهد؛ اینها خیلى مهم است؛ اینها پیش خداى متعال فراموش نمىشود.
- البته ممکن است هیچ چشمى هم این زحمت شما را نبیند. خیلى از زحماتى که شما مىکشید و رنجهایى که مىبرید، کسى آنها را نمىبیند. گاهى یک لبخند شما به بیمار دل افسرده، به او جانِ دوباره مىدهد. چه کسى این لبخند را مىبیند؟ چه کسى آن را به حساب مىآورد؟ چه کسى یک معادل و پاداش مالى و پولى در مقابل این لبخند مىگذارد؟ هیچ کس؛ اما کرام الکاتبین مىبینند؛ محاسبه گرانِ میزان الهى همین لبخند شما را مىبینند. اگر در عوضِ لبخند، اخم هم بکنید، اخم شما را هم مىبینند. هیچ حسنه و هیچ سیّئهیى از دید تیزبین حسابگران دیوان الهى و میزان الهى غائب نیست. قدر این کار و این خدمت با ارزش را بدانید.
- و اما نکتهایى که به مسؤولان عرض مىکنم؛ که مسؤولان ذیربط مسائل مدیریتى کشور بایستى براى این شغل یک باب جداگانه و تازهایى باز کنند. مسأله استخدام، مسأله آموزش در حین خدمت، استراحت دادن به قشر پرستار، موضوعاتى است که در ماهیت کار پرستارى اثر مىگذارد. اگر نقش پرستار این قدر مهم است - که هست - پس پرستارِ خسته، پرستارِ از کار مانده، پرستارِ چند نوبتِ کارىِ پشت سر هم کار کردهى از روى ناچارى، دیگر نمىتواند این نقش را ایفا کند. پرستارى که با دلزدگى و بى حوصلگى و خستگى بخواهد کار کند و راضى از کار خود نباشد، دیگر نمىتواند این نقش را ایفا کند. پرستار باید با نشاط، سرحال، آماده و شائق به خدمت، آشناى با معلوماتى که او را کمک مىکند به خدمت، باشد و امکانات و مقدمات این مسائل را بایستى مسؤولان فراهم کنند.
منبع:تبیان
چکیده: من به ملت بزرگ ایران که در طول تاریخ شاهنشاهی، که با استکبار خود آنان را خفیف شمردند و بر آنان کردند آنچه کردند، صمیمانه تبریک میگویم. خداوند تعالی بر ما منت نهاد و رژیم استکبار را با دست توانای خود که قدرت مستضعفین است در هم پیچید و ملت عظیم ما را ائمه و پیشوای ملتهای مستضعف نمود، و با برقراری جمهوری اسلامی، وراثت حقه را بدانان ارزانی داشت. من در این روز مبارک، روز امامت امت و روز فتح و ظفر ملت، جمهوری اسلامی ایران را اعلام میکنم.
متن کامل پیام امام خمینی، بنیانگزار جمهوری اسلامی ایران (ره) که در 12 فروردین 1358 به مناسبت سالروز جمهوری اسلامی ایران منتشر شد به شرح زیر است:
«بسم الله الرحمن ارحیم»
و نرید ان نمن علی الذین استضعفوا فی الارض و نجعلهم ائمه و نجعلهم الوارثین. صدق الله العظیم
من به ملت بزرگ ایران که در طول تاریخ شاهنشاهی، که با استکبار خود آنان را خفیف شمردند و بر آنان کردند آنچه کردند، صمیمانه تبریک میگویم. خداوند تعالی بر ما منت نهاد و رژیم استکبار را با دست توانای خود که قدرت مستضعفین است در هم پیچید و ملت عظیم ما را ائمه و پیشوای ملتهای مستضعف نمود، و با برقراری جمهوری اسلامی، وراثت حقه را بدانان ارزانی داشت. من در این روز مبارک، روز امامت امت و روز فتح و ظفر ملت، جمهوری اسلامی ایران را اعلام میکنم. به دنیا اعلام میکنم که در تاریخ ایران چنین رفراندمی سابقه ندارد که سرتاسر مملکت با شوق و شعف و عشق و علاقه به صندوقها هجوم آورده و رای مثبت خود را در آن ریخته و رژیم طاغوتی را برای همیشه در زبالهدان تاریخ دفن کنند.
من از این همبستگی که جز مشتی ماجراجو و بیخبر از خدا، همه و همه به ندای آسمانی واعتصموا بحبل الله جمیعا لبیک گفتند، و با تقریبا اتفاق آرا به جمهوری اسلامی رای مثبت دادند و رشد سیاسی و اجتماعی خود را به شرق و غرب ثابت کردند، تقدیر میکنم. مبارک باد بر شما روزی که پس از شهادت جوانان برومند و داغ دل مادران و پدران و رنجهای طاقتفرسا، دشمن غول صفت و فرعون زمان را از پای درآوردید، و با رای قاطع به جمهوری اسلامی، حکومت عدل الهی را اعلام نمودید. حکومتی که در آن، جمیع اقشار ملت با یک چشم دیده میشوند و نور عدالت الهی بر همه و همه به یک طور میتابد، و باران رحمت قرآن و سنت بر همه کس به یکسان میبارد. مبارک باد شما را چنین حکومتی که در آن اختلاف نژاد و سیاه و سفید و ترک و فارس و لر و کرد و بلوچ مطرح نیست. همه برادر و برابرند؛ فقط و فقط کرامت در پناه تقوا و برتری و به اخلاق فاضله و اعمال صالحه است.
مبارک باد بر شما روزی که در آن تمام اقشار ملت به حقوق خود میرسند، فرقی بین زن و مرد و اقلیتهای مذهبی و دیگران در اجرای عدالت نیست. طاغوت دفن شد و طغیان و سرکشی به دنبال او دفن میشود، و کشور از چنگال دشمنهای داخلی و خارجی و چپاولگران و غارت پیشگان نجات یافت. اینک شما ملت شجاع، پاسداری جمهوری اسلامی هستید. اینک شما هستید که باید این اثر الهی را با قدرت و قاطعیت حفظ کنید و نگذارید بقایای رژیم متعفن که در کمین نشستهاند و طرفداران دزدان بینالمللی و نفتخواران مفتخوار در بین صفوف فشرده شما رخنه کنند. اینک شمایید که باید مقدرات خود را به دست بگیرید و مجال به فرصت طلبان ندهید، و با قدرت الهی که مظهر آن جماعت است، قدمهای بعدی را بردارید، و با فرستادن طبقه فاضله و امنای خود در مجلس موسسان، قانون اساسی جمهوری اسلامی را به تصویب برسانید، و همان طور که با عشق و علاقه به جمهوری اسلامی رای دادید، به امنای امت رای دهید تا مجالی برای بداندیشان نماند.
صبحگاه 12 فروردین - که روز نخستین حکومت الله است - از بزرگترین اعیاد مذهبی و ملی ماست. ملت ما باید این روز را عید بگیرند و زنده نگه دارند. روزی که کنگرههای قصر 2500 سال حکومت طاغوتی فرو ریخت، و سلطه شیطانی برای همیشه رخت بربست و حکومت مستضعفین که حکومت خداست به جای آن نشست.
هان! ای ملت عزیز که با خون جوانان خود حق خود را به دست آوردید، این حق را عزیز بشمرید و از آن پاسداری کنید، و در تحت لوای اسلام و پرچم قرآن، عدالت الهی را با پشتیبانی خود اجرا نمایید. من با تمام قوا در خدمت شما که خدمت به اسلام است، این چند روز آخر عمر را میگذرانم، و از ملت انتظار آن داریم که با تمام قوا از اسلام و جمهوری اسلامی پاسداری کنند.
من از دولتها میخواهم که بدون وحشت از غرب و شرق، با استقلال فکر و اراده، باقیمانده رژیم طاغوتی را که آثارش در تمام شئون کشور ریشه دارد پاکسازی کنند، و فرهنگ و دادگستری و سایر وزارتخانهها و ادارات که با فرم غربی و غربزدگی به پا شده است به شکل اسلامی متحول کنند، و به دنیا عدالت اجتماعی و استقلال فرهنگی و اقتصادی و سیاسی را نشان دهند. از خداوند تعالی عظمت و استقلال کشور و امت اسلامی را خواستارم.
والسلام علیکم و رحمة الله.
منبع:سایت تبیان
باز دلم هوای شلمچه کرده است
در تعطیلات نوروزی که مناطق عملیاتی دفاع مقدس مملو از زائران سرزمین های نور می شود شلمچه یکی از پر ازدحام ترین یادمان های مناطق عملیاتی است.
شلمچه من دلم جا می گذارم |
خودم را بی خودم وا می گذارم |
میان لاله ها سر گشته ا م |
من دلم را با تو تنها می گذارم |
در شلمچه تمامی دوران دفاع مقدس را می توان مرور کرد. اینجا بیشترین شباهت را به کربلا دارد و هر کسی به وسع خود دل به زیارت مشهد شهیدان می دهد. تعطیلات نوروزی فرصت مناسبی برای زیارت شهدا آن هم در مناطق گرم جنوب است.
در این ایام مناطق عملیاتی دفاع مقدس مملو از زائران سرزمین های نور می شود و شلمچه یکی از پر ازدحام ترین یادمان های این مناطق است. در اینجا، ابتدا زائران زیارت نامه شهیدان شلمچه را می خوانند سپس با احترام و سلام گفتن بر شهیدان ارادت خالصانه خود را ابراز می کنند.
زیارت قبور هشت شهید گمنام عملیات کربلای پنج و سپس دیدن وسایل بر جا مانده از شهدا.
خواندن نماز و یا شرکت در نمازهای جماعت در این یادمان، تلاوت قرآن و خواند دعا، تماشای تصاویر شهدای هشت سال دفاع مقدس و صحنه های رزم بی امان رزمندگان اسلام با دشمن بعثی ،خاطرات سال های حماسه را تداعی می کند.
تصاویر به خاک افتادن جوانان و نجوای آنان با شهیدان، خلوت برخی زائران برای نوشتن خاطره یا دل نوشته، حضور رزمندگان سال های دفاع مقدس که حالا مو سپید کرده اند و ایام جوانی خود را در شلمچه دوباره مرور می کنند و حضور جانبازانی که بخشی از اعضای بدن خود را در شلمچه و سایر مناطق عملیاتی جا گذاشته اند بسیار دیدنی است.
آقای احمد مظفری یکی از رزمندگانی است که ایام جوانی خود را در شلمچه گذرانده . ایشان شلمچه را در وبلاگ خود (راهیان نور) چنین توصیف کرده است :
سلام بر عشق ، سلام بر همدم و همراز عشق یعنی شهید و شهادت
قصه عشق را باید با غروب بود تا دانست و با هوای ابری پاییزان و با مرغی که به ناچار پشت میله های بی احساس قفس نغمه سرایی می کند.
ماجرای غم انگیز ما را در محفل شمع و پروانه بایستی شنید و با لبخندهای پیوند خورده با اشک و در آه سوزان شن های داغ دیده ... باز دلم هوای شلمچه کرده است .
باز از فرسنگ ها راه بوی عطر خاکریزهایش مستم می کند . باور کنید خودم هم دیگر خسته شده ام . همین که می آیم نفسی بگیرم و با شهر بسازم ، همین که می آیم آرام آرام با زندگی روزمره دست اخوت دهم ، نمی دانم چه می شود که درست هنگام هنگامه ، آنجا که می روم تا فتحی دیگر در بودنم را رقم بزنم ، به سراغم می آیند .
خدایا چاره ای ... درمانی ... راهی ... خودم هم خوب می دانم که یک بیابان و چند خاکریز و یک غروب نمی تواند این چنین هستی ام را به بازی بگیرد . که بیابان بسیار است و خاکریز مشتی خاک و غروب کالایی که همه جا یافت می شود ...
وقتی « برقه ای » تیر خورد ، تا لحظه آخر می خندید .. به خدا قسم می خندید . . من با همین چشمانم دیدم . وقتی می گویم « برقه ای » ، شما پاکی را یک روح فرض کنید و کالبدی به نام سید رضی الدین برقه ای را برایش بپوشانید
آری !
آری ! آنچه عنان وجودم را در کف دارد ، ارواح بلندی است که از مشتی خاک ، شلمچه ساخته اند . قربان آن ستونی که نیمه های شب پیچ و خم خاکریزها را به آرامش حرکت ابرها طی می کرد . قربان آن اشکی که در پرتو منورهای عشق با لبخند ، عقد اخوت می خواند .
قربان آن انگشتی که وقتی بر ماشه بوسه می زد ، تمام کائنات بر آن بوسه می زدند . قربان آن نمازی که در سنگر شروع می شد و در بهشت به اتمام می رسید .
ای مردم! به حرم پاک امام قسم، وقتی «بخشی» در کنج خاکریزی آرام گرفته بود، تا ساعت ها نمی دانستم که خواب است یا شهید گشته، وقتی می گویم بخشی، شما قلم بردارید و هر آنچه از خوبی می دانید بنویسید، آنگاه چهره معصومش بر صفحه ظاهر می شود .
ای شهیدان! گمان می کردیم گذشت زمان، هوای سرزمین پاکتان را از ذهنمان خواهد زدود. اما داغ فراق شما روز به روز بیشتر آبمان می کند.
ای مردم! وقتی «برقه ای» تیر خورد، تا لحظه آخر می خندید ... به خدا قسم می خندید ... من با همین چشمانم دیدم .
وقتی می گویم «برقه ای»، شما پاکی را یک روح فرض کنید و کالبدی به نام سید رضی الدین برقه ای را برایش بپوشانید .
ای مسلمانان! به خداوندی خدا قسم «لطیفیان» در آخرین کلماتش با بچه ها شوخی می کرد. بروید از شلمچه بپرسید و وقتی می گویم لطیفیان، شما جدیت و مردانگی را بگیرید و برایش اندام بسازید .
ای شهیدان! هنوز هم که هنوز است ، هر آب خنکی که می نوشیم ، به یاد لب های خشکیده تان در شلمچه ، اشک می ریزیم. هنوز هم که هنوز است ، هر وقت غذا می خوریم پیش از آن با خاطره های شیرین شما دعای سفره می خوانیم .
هنوز هم که هنوز است تنها افتخارمان این است که روزی با شما بودیم . خوشحالم که هنوز با کسانی رفت و آمد دارم که چون خودم داغ دیده و تنهایند . خوشحالم که هنوز وقتی غروب می شود ، هر جا که باشم مرغ خیالم پر می گیرد و بر بام احساس می نشیند و به یاد سنگرهای خون آلود برای دلم نغمه سرایی می کند .
ای مردم ! ما همه خواهیم رفت . شما می مانید و راه ...
تو را به جان امام نگذارید یاد امام و جبهه ها از دلها زدوده شود ...
منبع:سایت تبیان
معرفی امام حسن عسکری علیه السلام
نام مبارک امام یازدهم، حسن و کنیه معروفشان، ابومحمد است و معروف ترین لقب آن حضرت، عسکری است؛ زیرا ایشان و امام هادی علیه السلام را در منطقه ای نظامی نگه می داشتند تا کاملاً زیر نظر باشند. چون نام آن محله «عسگر» بود، این دو امام به «عسکریین» شهرت یافتند. (3) مادر امام عسکری را حدیثه، حدیث، سوسن (4) و سلیل (5) نامیده اند که از زنان پرهیزکار و پاک دامن زمان خویش بود. در فضیلت او همین بس که پس از شهادت امام عسکری علیه السلام، خانه اش پناهگاه شیعیان گردید. (6) آن حضرت، در هشتم یا دهم ربیع الثانی سال 232 هـ. ق در مدینه به دنیا آمد و در 22 سالگی به امامت رسید. مدت امامت حضرت، شش سال بود. (7)عبادت امام حسن عسگری علیه السلام
روزی تنی چند از بنی عباس نزد والی سامرا رفتند و به او دستور دادند و بر امام حسن عسکری علیه السلام که در زندان بود، سخت بگیرد. او نیز دو تن از بدترین اشخاص را برای زندان بانی حضرت گمارد. پس از چندی فهمید آن دو اهل نماز و روزه شده اند و در عبادت به مقام والایی رسیده اند. از این رو، آن دو نفر را احضار کرد و پرسید: چرا شما پیرو امام حسن عسکری علیه السلام شده اید؟ آن دو که عظمت روح و کرامت بی کران امام تحت تأثیرشان قرار داده بود، پاسخ دادند: «زیرا او مردی است که روزها روزه می گیرد و شب ها تا صبح به عبادت خدای می پردازد». (8)فعالیت های سیاسی امام حسن عسکری علیه السلام
با آنکه امام حسن عسکری علیه السلام در محاصره دشمنان خویش بود و تمام حرکاتش را زیرنظر داشتند، ولی این خفقان شدید نتوانست جلو فعالیت های ایشان را بگیرد. آن حضرت برای مقابله با افکار ضد اسلامی و ترویج اسلام واقعی تلاش های فراوانی کردند. کوشش های علمی، تبیین اندیشه های ناب اسلامی، ایجاد شبکه ارتباطی با شیعیان جهان در دورترین نقاط و آماده سازی آنان برای دوران غیبت امام دوازدهم، از جمله فعالیت های مهم امام حسن عسکری علیه السلام در این زمینه به شمار می آید. (9)شهادت جان سوز
چند روز از بیماری امام حسن عسکری علیه السلام می گذشت. سم به تمام بدن مبارک نفوذ کرده و آثار مسمومیت در بدن حضرت نمایان بود. سرانجام در روز جمعه هشتم ماه ربیع الاول سال 260 هـ.ق، امام مظلوم شیعیان پس از اقامه نماز صبح، به نیاکان پاکش پیوست و از زندان ستم کاران رهایی یافت. با منتشر شدن خبر وفات حضرت، در شهر سامرا قیامتی برپا شد و صدای شیون و ناله بلند گردید. بازار تعطیل شد و همگان بر در خانه امام عسگری علیه السلام جمع شدند. (10)امام حسن عسکری علیه السلام در بیان دشمن
جعفر کذاب، برادر امام حسن عسکری علیه السلام که می خواست به ناحق، خود را امام معرفی کند، با حضور امام زمان (عجل الله تعالی فرجه شریف) و اقامه نماز بر پیکر امام حسن عسکری علیه السلام، خوار و رسوا شد. از این رو، بیست هزار دینار برای خلیفه فرستاد و برای او نوشت: «ای امیر مؤمنان! مقام و منزلت برادرم را به من بده.» خلیفه اگر چه از کینه و دشمنی با امام لبریز بود، ولی لب به حق گشود و پاسخ داد :«منزلت برادرت، حسن عسکری از طرف ما نیست، بلکه از سوی خداوند است. ما همواره می کوشیدیم قدر و منزلت او را پایین آوریم، ولی به دلیل پاک دامنی، نیک رفتاری، دانش و عبادتش، بر عظمت او افزوده می شد. اگر تو نزد پیروان برادرت همان ارزش را داری. به تأیید ما نیاز نداری و اگر چنین نیست، کاری از ما برنمی آید.» (11)عزت امامان، امری آسمانی
روزی مستنصر بالله ، خلیفه عباسی به سامرا رفت. اطرافیان به آگاهی اش رساندند که قبر امام حسن عسکری علیه السلام مورد توجه مردمان است، ولی قبر پدران او، یعنی خلفای عباسی را ویرانی و کثافت فرا گرفته است. از این رو. به او گفتند: شما پادشاهان دنیا هستید و نباید قبر پدرانتان به این حال باشد و کسی هم به زیارت آنها نیاید. دستور دهید کسی این کثافت ها را پاک کند و آنها را مانند قبور امامان علویان بسازد تا مردم به زیارت آنها نیز بروند. خلیفه در پاسخ گفت: «این عزت امامان شیعه و آبادانی مزار آنها، امری آسمانی و از طرف خداوند است و اجبار مردم به کاری فایده ندارد». (12)سامراء، همچنان مظلوم
با گذشت بیش از یازده قرن از شهادت امام هادی علیه السلام و امام حسن عسکری علیه السلام، مظلومیت این دو امام همچنان ادامه دارد. با وجود اینکه شیعیان از سراسر دنیا به زیارت عتبات عالیات می شتابند، ولی با اشک چشم و سوز دل رو به سامرا می کنند و از دور سلام می دهند؛ چرا که اشغال گران با ایجاد ناامنی در عراق، اطراف سامرا را پایگاه نظامی خویش قرار داده اند و آن را به منطقه نظامی تبدیل کرده اند. در سایه این ناامنی ها بود که دشمنان انسانیت و اسلام، بارگاه پاک عسکریین علیه السلام را با بمب تخریب کردند و داغ سنگینی بر قلب سوخته عاشقان اهل بیت علیهم السلام گذاشتند. البته به کوری چشم دشمنان، ارادتمندان خاندان عصمت و طهارت با کمک های خویش، گنبد و بارگاه زیباتر و بزرگ تری برای آن دو امام مظلوم خواهند ساخت.پی نوشت ها:
1. شیخ مفید، ارشاد، ج 2، ص 336؛ عبدالحسین نیشابوری، تقویم شیعه، قم، نشر دلیل ما، چ 1، ص 74.
2. کافی، ج 2، ص 561؛ تقویم شیعه، ص 76.
3. شیخ صدوق، علل الشرایع، مکتبه الطباطبایی، ج 1، باب 176، ص 230.
4. شیخ عباس قمی، منتهی الامال، ج 2، ص 725.
5. سید علی اکبر قرشی، خاندان وحی، تهران، دارالکتب الاسلامیه، 1373، چ 3، ص 701.
6. مهدی پیشوایی، سیره پیشوایان، مؤسسه امام صادق علیه السلام، ص 615.
7. خاندان وحی، ص 702.
8. منتهی الامال، ج 2، ص 727؛ ارشاد، ج 2، ص 334.
9. سیره پیشوایان ، ص 626.
10. منتهی الآمال، ج 2، صص 756 و 760.
11. کمال الدین، ج 2، ص 479؛ بحار الانوار، ج 52، ص 49؛ جلوه هایی از اعجاز معصومین علیه السلام، ص 768.
12. منتهی الآمال، ج 2، ص 763.
«و مردم را به یاد ایام الله بینداز» (ابراهیم: 5)
انقلاب ما صبح صادق بود و فجر ایمان که در سکوتِ سرد زمستانِ بیداد، سرود حقیقت سر داد و در ستیغ گرمای تابستانِ شقاوت، خنکای عدالت گسترد. آن روزها که همه چیز پاییز زرد رنج را زمزمه می کرد، ناگهان نبض زمان با بهار لحظه ها به انفجاری مقدس پیوند خورد. از «امام آمد» درشت روزنامه ها تا دمیدن صور انقلاب، ده روز، پربارتر از ده قرن گذشت؛ «وَ الْفَجْرِ وَ لَیالٍ عَشْرٍ». دهه فجر، میلاد امتی گشت که زیباترین حماسه تاریخ معاصر را بر مبنای ایمان و بر محور ولایت آفریدند. اینک این ماییم و این وظیفه که هیچ وقت از یاد نبریم که چه بودیم، چه کردیم، چه شدیم و اینک کجاییم. یکی بود، یکی نبودانقلاب اسلامی ما، یک قصه واقعی است که «یکی بود» آن با مستضعفان و پابرهنه ها و «یکی نبود» آن با مستکبران و زورگوها شروع می شود. صاحبان این انقلاب، به دور از دنیای «دو نبش»ها و «سرقفلی»ها قیام کردند؛ آنهایی که رنگ سفره شان در طول این سال ها اگر کم رنگ تر نشده باشد، یک نواخت باقی مانده است. آنهایی که صاحب چندین قبر در مزار شهیدان هستند و هنوز خود را مدیون انقلاب می دانند. آنهایی که همیشه بدهکارند، ولی از انقلاب طلبی ندارند. آنهایی که همیشه بسیجی هستند. آنهایی که لباس خاکی خود را عوض نکرده اند. کسانی که پاپوششان، کفش ملی است و لباس برادر بزرگ تر را می پوشند. انقلاب به دل گرمی اینان، خود را بیمه می کند. یکی نبودها، انگل این مردمند و مسبب سفره های بی رنگ؛ آنهایی که کیسه هایشان را به قیمت جیب های خالی این مردم پر می کنند. بر سکوی اول احتکار، فاتحانه می ایستند و حسرت اجرای عدالت را بر دل پابرهنگان می گذارند. اینان با ارز می بینند. با سکه های طلا می شنوند. با زبان لمس می کنند و هر چیزی را با بوی سرمایه می چشند. با این حال، همه اینها یک روز سکته خواهند کرد؛ آن روز که آقای اصلی انقلاب با قدم های سبزش، ریشه این پلیدی ها را زرد کند. انقلاب آگاهانهانقلاب بزرگ ایران، در شیوه شکل گیری، نفوذ فراگیر و حتی پیروزی شکوه مندش با بسیاری از انقلاب های دیگر جهان متفاوت بود. یکی از ده ها رمز جاودانه این شگرفی، اراده پرشور و حضور آگاهانه مردمی بود که برای هدفی والا و مقدس، با تمام توان و حتی با نثار جان به میدان مبارزه شتافتند. این نکته مهم در تحلیل بسیاری از اندیشمندان خارجی نیز بازتاب داشته است. تدا اسکاچ پُل، نویسنده و محقق غربی که معتقد است هیچ انقلابی به صورت آگاهانه و به دست مردم ایجاد نمی شود، در مقاله ای که در سال 1982 با عنوان «دولت تحصیل دار و اسلام شیعی در انقلاب ایران» نوشت، با توجه به آشکار بودن نقش اراده، آگاهی، رهبری و اندیشه در انقلاب اسلامی، اعتراف می کرد: «اگر در دنیا تنها یک انقلاب آگاهانه ساخته شده باشد، آن انقلاب، انقلاب ایران است». به عقیده او، زمانی که بر اثر سیاست های مستبدانه، ضددینی و بیگانه گرایی شاه، نوعی ناامیدی و انزجار از حکومت در میان مردم پدید آمد، مجموعه ای از عناصر فرهنگی ریشه دار در تاریخ اسلام شیعی و نیز اسطوره بنیادین تشیع حضرت امام حسین علیه السلام ، مراسم مذهبی، شبکه مساجد و روحانیت به گونه ای هشیارانه انقلاب اسلامی را به وجود آوردند. انقلابِ متفاوت ملت ایرانمیشل فوکو، فیلسوف و نظریه پرداز مشهور فرانسوی که خود در هنگامه نهضت اسلامی ایران دو بار به تهران و قم سفر کرده و از نزدیک شاهد فراز و نشیب انقلاب بود و مقاله های بسیاری در این باره منتشر ساخت، درباره ریشه یابی این رویداد می نویسد: «این انقلاب نمی تواند با انگیزه های اقتصادی و عادی صورت گرفته باشد؛ زیرا جهان، شاهد شورش و قیام همه مردم بر ضد قدرتی بود که مشکلات اقتصادی بزرگی نداشت که به موجب آن میلیون ها ایرانی به خیابان ها ریخته و قیام کنند. ریشه این انقلاب را باید در جای دیگری جست وجو کرد». میشل فوکو معتقد است: «زبان و شکل و محتوای مذهبی انقلاب ایران، امری اتفاقی و تصادفی نیست، بلکه در حقیقت این رهبری مذهبی بود که با تکیه بر موضع مقاوم و انتقادی سابقه دار در مکتب تشیع در برابر قدرت های سیاسی حاکم و نیز نفوذ عمیق در دل ایرانیان توانست آنان را این گونه به قیام وا دارد؛ آن هم رژیمی که بی شک، یکی از مجهزترین ارتش های دنیا را در اختیار داشت و از حمایت مستقیم امریکا و دیگر قدرت ها برخوردار بود». ناتوانی تحلیل گران از پیش بینی انقلابانقلاب اسلامی ایران در سال 1357 هم معادلات جهانی را بر هم زد. نظریه های سیاسی و جامعه شناختی معمول را به چالش کشید و دولت های استکباری را به شدت آشفته و غافلگیر کرد. تحلیل گران سیاسی، مراکز اطلاعاتی و سازمان های جاسوسی قدرت های بیگانه که در ارزیابی و سنجش تحولات جامعه ایران و موفقیت احتمالی رهبری مذهبی آن بر اساس معیارهای مادی و تجربی قضاوت می کردند، از پیش بینی وقوع انقلاب اسلامی و شناخت ماهیت آن عاجز ماندند. به تعبیر بلند حضرت امام رحمه الله : «از اراده خدا بی خبر بودند. این کاری بود که خدا کرد؛ معجزه ای بود که خدای تبارک و تعالی انجام داد». سازمان سیا پس از ارزیابی خود از وضعیت جامعه ایران در مرداد 1357 اعلام کرده بود: ایران در وضع انقلابی و یا حتی ماقبل انقلابی قرار ندارد! سازمان اطلاعاتی DIA نیز در ارزیابی اطلاعاتی خود در 28 سپتامبر 1978 (6/7/1357) گفته بود: انتظار می رود که شاه تا ده سال دیگر به طور فعال زمام قدرت را در دست داشته باشد. حتی کارتر رئیس جمهور وقت امریکا در سفر خود به ایران، ایران را جزیره ثبات و آرامش در یکی از پر سر و صداترین نقاط دنیا خوانده بود. مصمم، نه عصبانی پاتریک چاوال، عکاس و فیلم ساز فرانسوی که با عکس ها و مستندهایی که از جنگ شش روزه اعراب و اسرائیل و جنگ ویتنام گرفت، معروف شد، پس از دیدن امام خمینی رحمه الله در نوفل لوشاتو به ایران آمد و از نهضت مردم ایران عکس هایی ماندگار گرفت. او درباره انقلاب و رهبر آن گفت: «همان بار اولی که آیت الله را دیدم، فهمیدم که او پیروز خواهد شد. او با تمام کسان دیگری که تا آن روز دیده بودم، فرق داشت. یک جور انرژی توی صورتش بود که دیگر مثلش را ندیدم. انقلاب او هم با بقیه جاهایی که عکاسی کردم، فرق داشت. مردم ایران مصمم بودند، اما عصبانی نبودند». این یک انقلاب نیست!مردم حمله کرده بودند به زندان باستیل. کی؟ 14 ژوئیه 1789. انقلاب فرانسه اندک اندک داشت به واقعیت تبدیل می شد. همان روز، هنگامی که لویی شانزدهم از حمله موفقیت آمیز مردم به آن زندان معروف آگاه شد، یکی از نزدیک ترین یارانش را کنار کشید و از او پرسید: «این یک شورش است؟» او هم بدون هیچ تعارفی، آب پاکی را روی دست جناب پادشاه ریخت و گفت: «نه، اعلیحضرتا! این یک انقلاب است.» تاریخ بزرگ و یازده جلدی ویل دورانت با همین ماجرای کوتاه به پایان می رسد. سال 1978 یا همان 1357 خودمان بود. میشل فوکو بعد از یک سفر نسبتا کوتاه، از ایران برگشته بود به فرانسه. این موجود عجیب و غریب با آن کله تاس و خنده های عمیقش، همه غربی ها را به بازی گرفته بود. فیلسوف، تاریخ دان، روان شناس، جامعه شناس و پارادوکس تمام عیاری چون او می خواست یک چشمه دیگر از هنرهای بسیارش را رو کند؛ روزنامه نگاری را. حالا هم فرانسوی های جست وجوگر می خواستند از زبان او بشنوند که در ایران چه خبر است. آنها مدام می پرسیدند: «این یک انقلاب است؟» و تنها پاسخی که به صورت تلویحی شنیدند، این بود: «نه، این نخستین قیام بزرگ بر ضد نظام های جهانی است؛ مدرن ترین و دیوانه وارترین صورت شورش». معجزه قرندر تفسیر درست و تبیین آگاهانه انقلاب اسلامی ایران و تحولاتی که جهان معاصر را با آن روبه رو کرد، تنها واژه معجزه می تواند بازتاب صحیح حقیقت باشد. این واقعیتی بود که پیر بیدار انقلاب، امام راحل رحمه الله بارها بر آن تأکید ورزید: «یک تحول روحی در جامعه پیدا شد که من غیر از آنکه بگویم یک معجزه بود، یک اراده الهی بود؛ نمی توانم اسم دیگری رویش بگذارم.» باز می فرماید: «اینجا حساب الهی است. اینجا دست خداست. اشخاص نمی توانند یک همچو قدرتی ایجاد کنند... این اراده الهی است که تمام حساب های حساب گران مادی را باطل کرد». آفاقِ روشن نهضتِ امام و ایران تا آنجا پرتو گسترد که حتی بسیاری از شخصیت های غیرمسلمان نیز با تأیید نگنجیدن جریان انقلاب اسلامی در چارچوب محاسبات مادی، به اعجاز آن اعتراف کردند. رابرت کالتسون، دانشمند کانادایی در این باره می گوید: «از نظر من که یک غربی و فرد غیر مسلمان هستم، این معجزه است که یک انقلاب مکتبی و الهی بتواند در جهان امروز این طور تحقق پیدا کرده و در جهت استقرار عدالت به پیش برود. این انقلاب بدون شک از جانب خداوند حمایت می شود». انقلاب خمینی رحمه اللهانقلاب اسلامی ایران، بی نام ناخدای مأنوس با ملکوتش، در هیچ جای جهان شناخته شده نیست. ظهور و حضور پیامبرگونه امام، نوید امن و ایمان بود در عصری که داشت به «غیبت خدا» خو می گرفت. فریاد ستم ستیز امام سبب شد تا امت های اسلامی به شور آیند و رستاخیزی پیش از رستاخیز را تجربت کنند و چنین بود که بی درنگ، پس از آغاز حرکت انبیایی امام، نه فقط در کشورهای اسلامی، بلکه در تمامی سرزمین هایی که نام و یادی از خدا هنوز باقی بود، حرکت های پیاپی و عظیم پدید آمد که هدف اصلی این توفان ها، درهم شکستن بت های کفر و شرک در عرصه زمین و حرکت به نام خدا در گستره زمان بود. جهان، شخصیت های برجسته مبارز و رهبران سیاسی بسیاری به خود دیده است، ولی آنچه کار امام و انقلاب ایران را شکوهی جاودانه بخشید، آن است که شخصیتی الهی، آغازگر انقلاب اسلامی در قرن بیستم بود. او انسان ها را به سمت و سوی ارزش ها رهنمون شد و به خوبی توانست حکمت را با سیاست در هم آمیزد. راز شگرف رهبری امام را باید در اصالت اندیشه ها، صلابت رأی و صداقت بی شایبه اش با مردم جست وجو کرد. دکترین سیاسی امام خمینی رحمه اللهبرای شناخت انقلاب اسلامی ایران و تفاوت های آشکاری که این نهضت با دیگر خیزش های مردمی در قرن حاضر داشته است، باید پیش از همه به پیوند جدایی ناپذیر انقلاب اسلامی و رهبر بزرگ آن امام خمینی رحمه الله توجه کرد. به اعتراف بسیاری از تحلیل گران مسائل سیاسی و اجتماعی، امام در تعریف و تعیین اهداف انقلاب اسلامی، رهبری مبارزه، رویارویی با قدرت های افزون طلب و حفظ دستاوردهای نهضت، دارای دکترین سیاسی ویژه و منحصر به فردی بود. دکترین سیاسی امام، بر پایه مبانی استوار و خدشه ناپذیری چون اعتقاد عمیق به غیب و امدادهای غیبی، ایمان خلل ناپذیر به آموزه های اسلام، اتکا و توکل بر قدرت بی کران الهی و تکلیف مداری مطلق قرار داشت؛ چیزی که غربیان از شناخت آن ناتوان مانده بودند. امام خمینی رحمه الله با بهره گیری از اندیشه نو و ریشه دار الهی خود، نه تنها به سرنگونی رژیم قدرتمند پهلوی توفیق یافت، بلکه توانست با عرضه تفکری ناب و فرهنگی کاملاً دینی، آموزه های مکتب های مادی غرب را نیز به چالش بکشد. انقلاب و تجدید حیات دینی انسان معاصربی تردید، نهضت بزرگ ملت ایران را با بیدارباشی که به بشر غفلت زده از فطرت داد و شکوهی که از قدرت دین باوری جلوه گر ساخت، می توان سرآغاز عصر جدیدی در حیات بشری دانست؛ چنان که مقام معظم رهبری فرمود: «انقلاب اسلامی، هویت اسلامی را در دنیای اسلام و هویت معنوی را در کل جهان زنده کرد.» شهید سید مرتضی آوینی نیز معتقد بود تجدید حیات معنوی و دینی بشر با پیروزی انقلاب اسلامی در ایران آغاز شده است و بدین روی، دهه شصت را باید اولین دهه از این تجدید عهد دانست. پروفسور محمد حسین هُدی، اندیشمند مسلمان مقیم اتریش نیز گفته است: «اگر بنا باشد تاریخی را برای احیای هویت دینی در جهان معاصر در نظر بگیریم، آن تاریخ 1979 میلادی است؛ یعنی هم زمان با پیروزی انقلاب اسلامی ایران که خیزش عظیمی را برای تفکرات دینی در تمام ادیان به وجود آورده است». انقلاب و قدرت نمایی خیره کننده اسلام انقلاب اسلامی در یکی از حساس ترین نقاط گیتی همچون زلزله ای پیش بینی ناپذیر، اردوگاه آرام و بی دغدغه استکبار جهانی را به شدت به لرزه درآورد. با پیروزی انقلاب اسلامی ایران، برای نخستین بار، یک کشور مسلمان به گونه ای موفقیت آمیز، قدرت های بزرگ غربی را به مبارزه طلبید، آنها را تحقیر کرد و به منافع مادی شان خسارت رساند. این پیروزی شکوه مند، خوابِ خوش تحلیل گران و نظریه پردازانی که افول ادیان الهی را امری آشکار می دانستند، آشفته کرد و انبوه نظریه های آنان را بی اعتبار ساخت. دکتر میشل جانسون، کارشناس روابط بین الملل در این باره گفته است: «از نظر نمادین، انقلاب ایران، نخستین پیروزی مسلمانان بر غرب، از قرن شانزده میلادی به این سو شمرده می شود. نکته اینجاست که اسلام، عامل هدایت کننده این انقلاب بود و هیچ یک از ایسم های غربی ناسیونالیسم، کاپیتالیسم، کمونیسم و سوسیالیسم در آن نقشی نداشتند.» قدرت های بزرگ غربی در رویارویی با عظمت های بی بدیلی که امام و انقلاب آفریدند، با استعداد پنهان و توانایی گسترده اسلام آشنا شدند. انقلاب و بطلان نظریه های ضد دینیپیش از انقلاب اسلامی، سیطره نظریه های مادی چنان حتمی به نظر می رسید که بسیاری از پژوهشگران علوم انسانی، در آینده بشر، مکان و منزلتی برای دین قائل نبودند. در قرن نوزدهم، فلسفه هایی پدید آمد که یا به طور کلی منکر دین شدند یا خود مذهبی دروغین را جای گزین ادیان آسمانی کردند. این روند در قرن بیستم تا بدان جا پیش رفت که بسیاری از دین ستیزان، آشکارا به مبارزه با باورهای دینی پرداختند، ولی سیر تحولات تاریخی و پیروزی انقلاب اسلامی ایران، شرایط موجود را در آخرین سال های قرن بیستم چنان تغییر داد که اندیشمندان و نظریه پردازان بین المللی به تولد دوباره دین در جوامع بشری اعتراف کردند. به بیان دیگر، با وقوع معجزه انقلاب اسلامی به رهبری امام راحل رحمه الله و گسترش خیره کننده حوزه نفوذ ادیان بزرگ الهی، به ویژه دین مبین اسلام، امروز دیگر تحلیل گران وقایع سیاسی و تحولات اجتماعی به خود جرئت انکار جایگاه والای دین در اجتماع بشری و پیش بینی انزوای آن را در جهان معاصر نمی دهند و این از آثار گران قدر پیروزی انقلاب اسلامی ایران است. |
منبع:حوزه نت