سفارش تبلیغ
صبا ویژن
[ و فرمود : ] آن که به عیب خود نگریست ، ننگریست که عیب دیگرى چیست ، و آن که به روزى خدا خرسندى نمود ، بر آنچه از دستش رفت اندوهگین نبود ، و آن که تیغ ستم آهیخت ، خون خود بدان بریخت ، و آن که در کارها خود را به رنج انداخت ، خویشتن را هلاک ساخت ، و آن که بى‏پروا به موجها در شد غرق گردید ، و آن که به جایهاى بدنام در آمد بدنامى کشید ، و هر که پر گفت راه خطا بسیار پویید ، و آن که بسیار خطا کرد شرم او کم ، و آن که شرمش کم پارسایى‏اش اندک هم ، و آن که پارسایى‏اش اندک ، دلش مرده است ، و آن که دلش مرده است راه به دوزخ برده . و آن که به زشتیهاى مردم نگرد و آن را ناپسند انگارد سپس چنان زشتى را براى خود روا دارد نادانى است و چون و چرایى در نادانى او نیست ، و قناعت مالى است که پایان نیابد ، و آن که یاد مرگ بسیار کند ، از دنیا به اندک خشنود شود ، و آن که دانست گفتارش از کردارش به حساب آید ، جز در آنچه به کار اوست زبان نگشاید . [نهج البلاغه]
لوگوی وبلاگ
 

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :29
بازدید دیروز :75
کل بازدید :78372
تعداد کل یاداشته ها : 141
103/2/7
6:54 ص
مشخصات مدیروبلاگ
 
لیلا ناصری خواه[50]
شهیدحکیم اسماعیل زاده فرزند:خلیل تاریخ تولد:1345کنگان تارخ ومحل شهادت:67میمک مدفن:کنگان "درقبال خون شهیدان بایدازوطن به قیمت جان ومال که شده دفاع کنیم، چراکه این وطن امانتی می باشدکه هرکدام ازشهدابه ماسپرده اند."

خبر مایه
بایگانی وبلاگ
 
شهید[1] شهادت چیست؟[1] سرود جمهوری اسلامی ایران[1] زندگینامه شهیدسربازرشیدوفداکارصادق پورسقایی[1] زندگینامه شهیدسربازرشیدوفداکارصادق پورسقایی[1] فایل صوتی+متن زیارت عاشورا[1] شهید[1] وصیت نامه شهید«صادق پورسقایی»[1] همزبان[1] طلائیه نقطه وصل زمین وآسمان[1] حدیث[1] امام محمدباقر[1] یادغواصان[1] حدیث[1] حفظ ارزش ها[1] عیدغدیرخم برتمام شیعیان جهان مبارکباد[1] حدیث2[1] اولین های دفاع مقدس[1] حمله چلچراغ (فروغ جاویدان) منافقین[1] ماه مُحَرّم[1] امداد غیبی[1] عکس امام خمینی (ره)[1] نمایشگاه[1] پیام رادیویی دشمن به رزمندگان اسلام[1] حدیث عشق[1] 22بهمن[1] امام خمینی[1] لبخند بزن رزمنده[1] بسیجی خستگی را خسته کرد[1] جعبه های کوچک آبی[1] وصیت نامه[1] شهرمنورها[1] حدیث[1] از عشق تا شعار[1] اسفند 1388[3] فروردین 1389[5] اردیبهشت 1389[7] خرداد 1389[4] تیر 1389[1] امام رضا[1] حجت بن حسن[1] حضرت قائم[1] خلوت با بهترین دوست[1] مرداد 89[4] شهریور 89[3] لطیفه های کلّه گنجشکی[1] شب مهم(آغاز شب های قدر)[1] قلب رمضان(شب قدر)[2] مهر 89[4] آبان 89[15] بهمن 89[3] اسفند 89[1] فروردین 90[3] خرداد 90[1] روز پدر[1] تیر 90[1] روز پاسدار[1] روز پاسدار(2)[1] ولادت امام زین العابدین علیه السلام[1] عیدمبعث[1] مرداد 90[1] شهریور 90[5] آبان 90[11] آذر 90[12] فروردین 91[5]
لوگوی دوستان
 

 
تصویر بزرگ
حجت بر همه تمام شده است. مسئولان قوای‌‌‌‌‌ مجریه، ‌مقننه و‌‌‌‌ قضائیه همه می دانند که مردم در صحنه‌‌‌اند و چه می خواهند. دستگاه‌‌‌‌‌‌ها باید وظایفشان را انجام بدهند؛ هم وظایفشان در مقابل آدم مفسد و اغتشاشگر و ضدانقلاب و ضدامنیت و اینها، هم وظایفشان در زمینه‌‌‌ اداره‌‌‌‌‌‌ کشور.





به گزارش فرهنگ نیوز، حضرت آیت الله خامنه ای، رهبر معظم انقلاب اسلامی در 19 دی 88  در دیدار با مردم قم به نکات بسیار مهمی اشاره فرمودند که اهم آنها به این شرح است:   1. در حادثه 19دی هم بصیرت موج میزند، هم موقع‌‌‌‌‌‌شناسى، هم دشمن شناسى، هم مجاهدت و اقدام و فداکارى.   2. روزهاى سال، به طور طبیعى و به خودى خود همه مثل همند؛ این انسانها هستند، این اراده‌‌‌‌‌ها و مجاهدتهاست که یک روزى را از میان روزهاى دیگر برمی کشد و متمایز می کند. روز عاشورا ، دهم محرم، فى نفسه با روزهاى دیگر فرقى ندارد؛ این حسین بن على (ع) است که به این روز جان می دهد.   3. نهم دى با دهم دى فرقى ندارد؛ این مردمند که ناگهان با یک حرکت، که آن حرکت برخاسته از همان عواملى است که نوزدهم دىِ قم را تشکیل داد؛ یعنى برخاسته از بصیرت است، از دشمن‌‌‌‌‌شناسى است، از وقت‌‌‌‌‌شناسى است، از حضور در عرصه مجاهدانه است، روز نهم دى را هم متمایز می کنند.   4. مطمئن باشید که روز نهم دىِ امسال هم در تاریخ ماند.   5. هرچه انسان در اطراف این قضایا فکر می کند، دست خداى متعال را، دست قدرت را، روح ولایت را، روح حسین بن على (ع) را مى‌‌‌بیند.   6. امام به بنده فرمودند که «من در تمام این مدت، دست قدرت الهى را در پشت این قضایا دیدم».   7. خداى متعال حجت را همیشه تمام می کند. دست اشاره  الهى همه جا قابل دیدن است؛ منتها چشم باز می خواهد. اگر چشم را باز نکردیم، هلال شب اول ماه را هم نخواهیم دید؛ اما هلال است.   8. کسانى که از اول انقلاب با انقلاب و با امام دشمنى کردند، سنگ زدند، همانها الان مى آیند توى خیابان، علیه نظام و علیه انقلاب شعار می دهند! چیزى عوض نشده.   9. آنچه که من عرض می کنم روز نُه دى در تاریخ ماندگار است، به خاطر این است. مردم بیدارند.   10. دشمن حقیقى آنها ملت ایران است، دشمن حقیقى آنها ایمان و بصیرت ملت ایران است. 11   11. دشمن حقیقى آنها همین غیرت دینى جوان هاست که می جوشد. یک وقتى هم دندان روى جگر می گذارند، صبر هم می کنند، باید هم بکنند؛ اما یک وقت هم آنجایى که وقت حضور در صحنه است، مى‌‌‌‌آیند توى صحنه.   12. یک ملت وقتى بیدار می شود، اینجور می تواند همه‌‌‌‌‌‌ محاسبات استکبار را بر هم بریزد. کارخانه‌‌‌‌اى که آنها درست کردند، خط تولیدى که براى به ثمر رساندن اهداف استکبارىِ خودشان به وجود آوردند، این خط تولید را بیدارى یک ملت اینجور کُند یا متوقف می کند. اگر همه‌‌ ملت هاى مسلمان بیایند توى میدان، چه می شود!   13. می خواهند صداى من و شما خاموش بشود و به گوش ملت هاى دیگر نرسد. می خواهند کارى کنند که ملت هاى دیگر نفهمند تأثیر بیدارى و بصیرت یک ملت در حوادث عالم چقدر است.   14. جوان هاى عزیز مراقب باشند، مواظب باشند که هرگونه کار بى رویه‌‌‌اى، کمک به دشمن است.   15. در شرایطى که دشمن با همه‌‌‌ وجود و با همه‌‌‌‌ امکاناتِ خود، درصدد طراحى یک فتنه است و می خواهد یک بازى خطرناکى را شروع کند، باید مراقبت کرد و او را در آن بازى کمک نکرد. خیلى باید با احتیاط و تدبیر و در وقت خودش با قاطعیت وارد شد.   16. اگر بدون دقت، بدون جزم، انسان وارد برخى از قضایا بشود، بى‌‌‌‌گناهانى که از آنها بیزار هم هستند، لگدمال می شوند؛ این نباید اتفاق بیفتد.   17. حجت بر همه تمام شده است. حرکت عظیم روز چهارشنبه، نهم دى ماه حجت را بر همه تمام کرد. مسئولان قوه‌‌‌‌‌ مجریه، مسئولان قوه‌‌‌ مقننه، مسئولان قوه‌‌‌‌ قضائیه، دستگاه‌‌‌هاى گوناگون، همه می دانند که مردم در صحنه‌‌‌اند و چه می خواهند. دستگاه‌‌‌‌‌‌ها باید وظایفشان را انجام بدهند؛ هم وظایفشان در مقابل آدم مفسد و اغتشاشگر و ضدانقلاب و ضدامنیت و اینها، هم وظایفشان در زمینه‌‌‌ اداره‌‌‌‌‌‌ کشور.   18. دشمن می خواهد با این حوادث، چرخ هاى کشور از کار بیفتد؛ نباید به دشمن کمک کرد.   19. دشمن می خواهد با این گونه حوادث، چرخ پیشرفت اقتصادى متوقف بشود.   20. دشمن می خواهد چرخ پیشرفت علمى که بحمداللَّه دور برداشته است و حرکت علمى خوبى آغاز شده و رو به رشد هم هست، متوقف بشود.   21. دشمن می خواهد حضور سیاسى قدرتمندانه جمهورى اسلامى در عرصه هاى بین‌‌‌‌‌المللى را که امروز از گذشته بسیار بارزتر و پرجلوه‌‌‌‌تر است، با این مسائل اینجورى مخدوش کند یا خراب کند.   22. بزرگترین ثروت براى یک نظام همین است که مردم پشت سرش باشند.   23. در کشور ما حکومت و مردمى وجود ندارد، همه یکى اند، مسئولان حکومت، از شخص حقیر این بنده گرفته تا دیگران، هر کدام قطره‌هایى هستیم در اقیانوس عظیم این ملت.  

89/10/21::: 12:57 ص
نظر()
  
  

السلام علیک یا ابا عبدالله ...

این محرم و صفر است که اسلام را زنده نگه داشته است.

نمایشگاه بزرگ عاشورا (از گذشته سرخ تا آینده سبز) با همت و تلاش خستگی ناپذیر دانشجویان بسیجی که که تا چند روز آخر نزدیک به افتتاحیه تا پاس از شب گرفتار تجهیز آن بودند و واقعأ جا دارد که از تک تک این عزیزان تشکر و قدردانی ویژه ای داته باشیم و انشاءالله که اجرشان با خود امام حسین(ع) باشد.

این نمایشگاه در تاریخ 16/9/89 ساعت 19، با برگزاری دعای توسل توسط ریاست محترم دانشگاه ، مسئول محترم معاونت دانشجویی و فرهنگی ،اساتید و دانشجویان محترم افتتاح گردید.

در ابتدای این نمایشگاه صحنه ای از اروند کنار به نمایش گذاشته شد. در ادامه نمایی از جبهه و مناطق جنگی طراحی شده است.بعد از آبه صورت نمادین چاه حضرت علی (ع) را به صحنه ظهور گذاشتیم.

دو ایستگاه بعدی ما در مورد ولایت و مهدویت و صهیونیست (دشمن شناسی) است.محصولات فرهنگی نیز در غرفه ویژه ای قرار گرفته که دانشجویان محترم استقبال بسیار خوبی از آن ها و از کل نمایشگاه داشته اند.

در انتهای نمایشگاه نیز حسینیه امام حسین (ع)هست که هر شب مراسم عزاداری و سینه زنی و مداحی و زیارت عاشورا ، دعای توسل ،دعای کمیل ،دعای ندبه برگزار شد.

در نهایت فقط می خواهیم بگوییم از اینکه امام حسین(ع) ما را به عنوان خادمی خود پذیرفته تا قدمی هر چند ناچیز در راه او و ولایت حضرت برداریم بسیار خوشحالیم.

والسلام

عادل غیب الهی

مسئول برگزاری نمایشگاه عاشورا

(باعرض پوزش ازهمه عزیزان ،عکسهای نمایشگاه به دلیل  مشکلات آپلود قابل نمایش نبود.سعی میکنم درروزهای آتی آنهارادروبلاگ درج کنم.)


  
  

moharam_hosein

 

 

عاشورا، تقابل اندیشه و کردارناب، با دل هایی که چراگاه بیگانه ها بودند.

رسول خدا(ص) فرمود:

اگر دل را نگهبانی می کردید که هر چرنده ای در چراگاه آن وارد نشود، آنچه را من می بینم، شما هم می‌دیدید و آنچه را می شنوم، شما هم می شنیدید.

آنان که گوششان به هر حرفی باز است، بیگانه از وحی خدا و سنت نبوی را به حریم دل آنان راه است و اعتقاد و اطاعتشان به یک ترجمه و یک نظریه، سست می شود و پندار خود را بر وحی خدا می بندند، چراگاه دلشان را به روی هر چرنده‌ای گشوده‌اند، و لذا نه چشمشان می‌بیند و نه گوششان حق را می شنود. دل خوش کنندگان به اصطلاح‌ها، مگر این حدیث را نشنیدند که ملاک صحت کلام معصوم، قرآن است و اگر به آن عرضه کردند و با آن راست نیامد، لایق کوبیدن به دیواراست؟ تا چه رسد به کلام غیرمعصوم.

مگر نشنیدند که مردی سال‌ها در خانه به روی خود بست، در قرآن فرو رفت، کتابی از تناقض‌های قرآن آراست و در ‌اندیشه بود که آن را نشر دهد و از این همه یافته‌های خود، در پوست نمی گنجید. قضا را دیدارش با امام صادق(ع) افتاد و حضرت به او فرمود:

"آیا ممکن است آنچه تو از قرآن فهمیده ای و ضد و نقیضش دانسته ای، آن نباشد که خدای متعال اراده فرموده است؟"

این جمله حضرت، جان او را بیدار کرد؛ دانست که در این سالیان دراز، بر خوشایند نفس و زینت شیطان رفته است. کتابی را که فخر خود می دانست، به آتش بیداری سوزاند.

 

عاشورا، جلوه تقابل دو تفکر است از دین، تفکری فربه شده از بسط شریعت، و تفکری پایبند به سنت نبوی.یک سوی میدان، تفکری فربه شده و بسط یافته از تسامح و تساهل نسبت به دین را به صف می یابیم. دین در این باور، نه محل بروز و صدور و اجرای احکام الهی است در پهنه جماعت مسلمین، بلکه خلاصه ای است در نماز، روزه، حج و ثواب اخروی.

و او را چه سعادت بود که با این جمله بیدار شد، وگرنه چه کسانی که جمله‌ها هیچ تاثیری در آنان نکرد چون: خوارج، اصحاب جمل، کاخ نشینان شام و غاصبان غدیر.

همواره آنان که باب اخلاص را به روی تردیدها، شبهه ها و شریک‌ها گشوده اند، به نفاق پنهان و آشکار مبتلا گشته‌اند. آن جا که مرزهای اندیشه مسلمانان در شام به روی رومیان گشوده می شود و سلوک، سیاست و فرهنگ آنان خوشایند نخبگان و خواص حکومت واقع می شود، چه انتظار از پایبندی به اعتقادها و پای فشردن بر سیره رسول خداست؟ آن بزرگ انسان عالم خلق، رسول اکرم(ص)، در میان مردم، چون آنان می زیست. دارالخلافه‌اش مسجد بود، سلوکش هرگز به امیران و رهبران روزگارش شبیه نبود و تمام پندارها را از رهبری دگرگون ساخته بود، اما امروز در مرزهای گشوده! و رفاقت اعتقادی! و دلهای چراگاه وحوش، این شیوه بسنده نیست. کبکبه ای می خواهد و کاخی، دست به سینه ها و چاکرانی، بیت المال گشوده ای و اختیار بی حساب و کتابی، سیاستش که نیرنگ اساس آن باشد و فرهنگی که فریب، رنگ و لعاب آن، و زیرکی آن چنانی که در معاویه سراغ است، نه در علی(ع)، چرا که علی متعصب است به احکام الله و معاویه آزاد از تقید به آنها، و سیاست اموی را این لازم است، نه آن!!

در تمثیل قرآن هست که آن کس که چیزی را تمام دارد، بهتر است یا آن کس که چیزی را شریک دارد؟ پذیرش وحی، اعتقاد به توحید و انجام هر عملی، باید خالص برای خدا باشد. اگر چنین شد، حاصلش رستگاری است والا چه بسیار کسانی که گفتند لااله الاالله و رستگار نشدند. آیا در کلام رسول حق، خدشه ای بود که فرمود قولوا لااله الاالله تفلحوا؟ یا آنان که (اله) را طرد نکردند و(الله) را به کمال برنگرفتند تا به رستگاری دست یابند؟

علی(ع) که در میدان نبرد با پهلوان عرب، از سینه خصم برمی خیزد تا خشم فرو نهد و تنها به خاطر رضای حق، جان او را بگیرد، شایسته صفت "موحد" می گردد و برای هدایت مردم برگزیده می شود. او که پیام برائت رسول خدا را برمی گیرد و بی هیچ ملاحظه ای - نه برای مراعات جان و نه خوشایند و بدایند کفار و مشرکین - تنها به انجام تکلیف که قرائت برائت خدا و رسول او از مشرکان است، می اندیشد، صلاحیت می یابد که سکان جامعه مسلمین را در دست گیرد.

اینان که امروز در برابرزاده رسول خدا صف آراسته اند، مرزهای دل خود را به روی هر چرنده ای گشوده اند و لذاست که گفتار حق حسین (ع) و یارانش در دل آنان فرو نمی رود و چشمهایشان حسین(ع) را بر دوش پیامبر نمی بیند.

اینان، بارها اطاعت خدا و رسول او را در پای خوش آمدها و ملاحظه های قومی، منطقه ای و جهانی قربانی کرده‌اند، که امروز حجت خدا را قربانی امیال خود می کنند.

اینان، مکرر ملاک ارزیابی حق و باطل را زیر پا نهادند تا امروز ملاکشان فرمان یزید است.

اینان، قبلا بر منبر رسول خدا پذیرای غاصبان، کج اندیشان و بداندیشان شده‌اند که امروز یزید را بر آن مسند، امیرالمومنین می دانند و حکمش را حکم خدا!؟

اخلاص که رفت، نفاق می آید. پای فشردن بر احکام الهی که رفت، احکام غیرجایگزین می گردد. حاکم عادل و متقی که رفت، فرمانروای ظالم و فاسد بر کار مسلط می شود. مرزها که شکست، دل ها چراگاه هر فکر، ایده و نظر می گردد. و اینها، یکباره و از آسمان نازل نمی شود که با یک لبخند، یک نشست، یک رضایت و یک احسنت شروع می شود و از بیرون و درون، دست بیگانه و نفس به هم می رسد و کار به این جا کشانده می شود.

 

اخلاص که رفت، نفاق می آید. پای فشردن بر احکام الهی که رفت، احکام غیرجایگزین می گردد. حاکم عادل و متقی که رفت، فرمانروای ظالم و فاسد بر کار مسلط می شود. مرزها که شکست، دل ها چراگاه هر فکر، ایده و نظر می گردد. و اینها، یکباره و از آسمان نازل نمی شود که با یک لبخند، یک نشست، یک رضایت و یک احسنت شروع می شود و از بیرون و درون دست بیگانه و نفس به هم می رسد و کار به این جا کشانده می شود.

چرا حسین(ع) هدف قیام خود را، احیای سنت جدش، پیامبراکرم معرفی کرد؟ سنت پیامبر، دستخوش چه بدعتها، مرزشکنی‌ها و اندیشه‌های ناصوابی قرار گرفته بود که حسین(ع) جان خود و یاران و اسارت خاندانش را برای اصلاح آن به میدان آورد؟

کربلا، میدان مقابله این دو گروه است، گروهی که سنگر اندیشه وعمل خود را به روی بیگانه گشوده است و میزان را تنها عقل خود قرار داده اند. عقلی که با اطاعت ناب خدا و رسول پیراسته نگردیده و آلوده انحراف و طغیان گشته است. با گروهی که اندیشه و عمل خود را در زلال کوثر ولایت از هر بیگانه ای پاس داشته و سنگربان بیداری چون حسین(ع) را میزان صحت و سقم اندیشه و عمل خود قرار داده اند.

اخلاصی که در سعادت و کمال انسان، آن قدر حائز اهمیت است و بدون آن، اعمال انسانی، هبا منثوراست، و چون گردی، با کوچکترین رویکرد دنیا پراکنده می شود، آن چنان که اثری از آن نماند، اوج جلوه نقش خود را در کربلا به میدان آورد.

اندیشه‌ها و باورهای پاک، خالص و ناب که در جهاد مستمر با نفس، از آلودگی‌ها صیانت شده بود، در صف حسین(ع) به استقبال شهادت ایستادند و همایش ابدی، برای بیداری انسانها آفریدند، که تا دنیا باقی است، آن که رنگ خدایی دارد و مهر اخلاص بر کردار و اندیشه اش خورده است، در این صف در مقابل ناکسان و دین به دنیا باختگان بایستد و آن که رنگ غیرخدایی دارد، چه رنگ غربی و چه رنگ شرقی، یعنی رنگ غیر ولایت به خود گرفته باشد، در صف دنیا طلبان در مصاف با حسینیان زمان قرارگیرد.

حسین(ع) با یاران نابش در میدان کربلا ایستاد تا دل‌های گشوده به روی هر چرنده ای را رسوای تاریخ کند.

ایستاد تا آنان که بر خوشآمد غیر خدا دل خوش کرده‌اند، به سراب پندارشان، حسرتی جگرسوز و به کردار زشتشان، پایانی دردناک رقم زنند. ایستاد تا مرزهای عقیده وعمل، تا پایان دنیا با رنگ خون، معین و مشخص باشد. مرزها مقدسند و دل‌ها حریم کبریا، و نامحرمان متجاوز به مرزها و حریمها را چه عاقبت، جز ننگ و شکست و این درس عاشوراست که :

کل یوم عاشورا و کل ارض کربلا

 

تقابل دو تفکر در عاشورا

عاشورا، جلوه تقابل دو تفکر است از دین، تفکری فربه شده از بسط شریعت، و تفکری پایبند به سنت نبوی.

یک سوی میدان، تفکری فربه شده و بسط یافته از تسامح و تساهل نسبت به دین را به صف می یابیم. دین در این باور، نه محل بروز و صدور و اجرای احکام الهی است در پهنه جماعت مسلمین، بلکه خلاصه ای است در نماز، روزه، حج و ثواب اخروی. آن جا که "شریح قاضی" عالم مدعی، به فتوای قتل حسین بن علی(ع) می‌نشیند یا "ابوموسی اشعری" در مقام حکمیت، به عزل علی(ع) لب می گشاید، چه فربهی در معرفت دینی آنان حاصل شده است؟ اگر اقتضای زمان و عقل معیشت دنیا، معرفت دینی را فربه می سازد، این نتیجه آن فربهی است و نتیجه با مقدمه کاملا همخوان است. جایی که "ابوسفیان" و امویانی چون "مروان" و "ولید"، آن تبعیدیان مادام العمر توسط رسول خدا، در صف شریعت خواهان و حاکمان دینی ظاهرمی شوند و حکم در دست می گیرند و اجتهاد می‌کنند، چه بسطی در شریعت صورت گرفته است؟ اجتهاد اموی در برابر نص نبوی وعلوی، نه آن بسطی که میوه اش این است؟

 

رسول خدا(ص) فرمود:اگر دل را نگهبانی می کردید که هر چرنده ای در چراگاه آن وارد نشود، آنچه را من می بینم، شما هم می‌دیدید و آنچه را می شنوم، شما هم می شنیدید.

مجلسی که در آن خلیفه، جانشین رسول الله!! دست به قدح شراب می برد و خنیاگران می نوازند و رقاصان به رقص، آن هم در دارالخلافه، چه تسامح و تساهلی در احکام دین و سنت نبوی صورت گرفته است که توجیه و گذشتن از کنار هتک حرمات الله، عین دیانت و دین مداری تلقی می گردد؟ مگر دربار شام، خالی از صحابی و مومنان به دین بود؟ نه، بلکه آنان در جریان تفکر تغذیه شده از آزادشدگان رسول خدا و جذب شده به اسلام توسط غنایم مسلمین، به باوری از دین رسیده‌اند که چنین محرماتی را عین اقتضای زمان و عقل معاش و تدبیر امت می‌دانند! اگر در کاخ معاویه و یزید، مشاوران غیرمسلمان، تدبیر سیاست و حکومت به امیرمومنان!! می‌آموزند، چه تسامح و بردباری مذهبی صورت گرفته که مرزها چنین مخدوش شده اند؟

مدارای در دین، به هر مفهومی باشد، اگر منتهی به زیر پا گذاشتن یک حکم از احکام الهی شود، مخدوش است و القای ستمگرانی است که حقانیت دین را دشمن دارند و طالب برچیده شدن قدم به قدم دین از صحنه اجتماعند.

اگر امام یا فقیهی عادل و با تقوا، در جهت مصلحت مسلمین، چند صباحی حکمی را تعطیل نماید، نه از باب مدارا و تسامح است، که برای حفظ قدرت اسلام و تقویت مسلمین می باشد."تقیه" در این دیدگاه، سلاح است نه تسلیم، خود یک حکم الهی است نه نفاق، و یک تدبیرعقلانی و شرعی است، نه یک ضعف. علی(ع)، اگر پس از انحراف ولایت در"سقیفه"، شمشیر در نیام می کند، کسی او را به جبن و ترس و نفاق متهم نمی نماید، بلکه او را می ستاید که برای وحدت امت اسلام و تقویت آن، نفس خود را در رضایت الهی محبوس می نماید تا چراغ هدایت حق برافروخته بماند. اما مدارا و تدبیری که از اسلاف یزید و خود او دیده می شود، هتک حریم احکام الله است و شکستن مصلحت و قوام و دوام مسلمین. مگر کسی می تواند تدبیر امت اسلام و حفظ قوت وعزت آن را بنماید، اما خود از اسلام وعزتش بی بهره و کم نصیب باشد؟

آن جا که علی در صفین، حاضر نشد لشکریان معاویه را به محاصره اقتصادی کشد و شریعه آب را به روی آنان ببندد، ولی معاویه چنین کرد، تفاوت تدبیر روشن گشته بود. علی(ع) بر احکام خدا پای می فشارد، و برای رسیدن به دنیای آباد، بر سر دین خدا معامله نمی کند و متعصبانه بر باور دینی پای می فشارد، ولی معاویه همه چیز را مباح می داند و فرق این دو درهمین معناست.

وقتی‌ از علی(ع) خواستند تا چند صباحی معاویه را بر استانداری شام به رسمیت بشناسد، چیزی به (طلحه) و (زبیر) بدهد و آنان را راضی روانه بصره کند تا قدرتش استوار گردد و بعد آنچه خواهد، انجام دهد، این‌ پیشنهاد، جز مدارا، تسامح و تساهل با اهل باطل و زیاده طلبان بود؟ چرا علی(ع) زیر بار نصیحت یاران غافل خود نرفت؟ مدارا در این جا، شکستن اسلام است. شکستنی که جبران آن ممکن نیست. اگر به دست ولی امر مسلمین، چنین‌ شکافی در اسلام پدید آید، چه دستی توان پر کردن آن را خواهد داشت؟علی(ع) چه باک دارد از این که او را مدبر بخوانند یا نخوانند؟ چه بیم دارد از این که شکست بخورد یا پیروز شود؟ مدحش کنند یا مذمتش نمایند؟ پیروی‌اش کنند یا مقابلش بایستند؟ او برای این چیزها زمام حکومت مسلمین را به دست نگرفته است که امروز دغدغه از دست دادن آن را با تدبیرها و تسامح های این چنینی جبران کند. او برای خدا به میدان هدایت امت آمده است و ذره‌ای کردار و گفتار خلاف هدایت از او صادر نخواهد شد. او به رضایت حق نظر دارد و اطاعت او را آویزه گوش خود کرده است، نه دشمنان خدا را، پس نه چیزی می گوید و نه کاری می‌کند که دشمنان خشنود شوند. امروز هم حسین(ع) و یزید ادامه همان پیکار علی(ع) و معاویه هستند. یکی در اندیشه رضای حق و اطاعت از او که پایبندی بر شریعت است و جریان آن به مصلحت، عزت و کرامت مسلمین؛ و دیگری در فکرخوش آمد سلیقه ها و اندیشه های مختلف که در اثر بردباری، تسامح و تساهل، گردهم آمده، دربار شام را مرکز خود ساخته‌اند و دغدغه عیش و نوش فراهم شده از این فربهی معرفت دینی، دین ابوسفیانی، آنان را وادار به هر کاری می کند. عدم پایبندی یزید و مشاوران و نزدیکان او به دین و احکام خدایی، معرفتشان را برای سنخیت با جهنم فربه می‌ساخت، آن چنان که شکمشان با بلعیدن بیت المال مسلمین فربه می شد و رنگ رخسارشان، سرخی آتش به خود می گرفت.

و در آن سوی میدان، تفکر علوی، پیرو قرآن و سنت نبوی، در اندیشه جریان احکام الله در جامعه، خوش به رضایت خدای تبارک و تعالی، پشت به رضایت دنیاداران و افسارگسیختگان وادی تطمیع و ارعاب، نه در قبض (تحجر و گوشه نشینی)، تا در گوشه عزلت، چون برخی نامداران زمانه، از رویارویی تمام کفار با تمامی اسلام چشم بپوشند و به ذکر بی فکر بپردازند و از پاسخگویی به نیازهای زمانه باز مانند، و نه در بسط (تسامح و تساهل نسبت به حدود الهی) که یزید را در مسند امیرالمومنین پذیرا گردند و دست در دست کفر اموی بگذارند و زر و قدح آنان را به رضوان الهی ترجیح دهند. اینان بر سر احکام خدا، غیرتمندانه ایستاده‌اند و بر سر آن حاضر به بردباری و معامله نیستند، اگر چه جان، سودای این ایستادگی شود و زنان و فرزندانشان به اسارت دینداران فربه شده درآیند. تفکر آنان از دین، در ولایت جهت یافته است و زنگار جاهلیت اموی و تبلیغات گسترده آنان، در دل آکنده از محبت آنان به اهل‌بیت(ع) بی تاثیراست. آنان اسب سرکش نفس و سوسوی علم وعقل را در دست‌های با کفایت ولایت، در میدان ظلمات کفر و ضلالت جهل، به مرکبی رام و چراغی فروزان بدل کرده‌اند. آن چنان که برای همیشه، کشتی نجات، چراغ هدایت خلایق گشته‌اند و راه خدا را برای همیشه بر دزدان معرفت دینی بسته و بر تشنگان هدایت ولایی، باز و هموار باقی گذاشته اند.

"سیدعلی حسینی"

منبع:www.tebyan.net


89/9/15::: 11:35 ع
نظر()
  
  

 

teshne_moharam

 

محرم نخستین ماه از ماه‌های دوازده گانه قمری و یکی از ماه‌های حرام است که در دوران جاهلیت و نیز در اسلام، جنگ در آن تحریم شده بود.
شب و روز اول محرم به عنوان اول سال قمری دارای نماز و آداب خاصی است که در کتاب شریف مفاتیح الجنان بیان شده است.

محرم، ماه حزن و اندوه و عزاداری شیعیان در شهادت حضرت امام حسین علیه السلام است.
حوادث و وقایع فراوانی در ماه محرم رخ داده است که در زیر به برخی از آنها اشاره می‌شویم:

غزوه ذات الرقاع، فتح خیبر، ازدواج حضرت زهرا، ورود امیر مؤمنان علی علیه السلام، حادثه خونین کربلا - تاسوعا و عاشورا و شهادت امام حسین علیه السلام و اسارت خاندان امام به کوفه و شام.

همچنین نقل است که به خلافت رسیدن عثمان، قتل محمد امین برادر مأمون عباسی، قتل جعفر برمکی و انقراض آل برمک و دولت برامکه، واقعه هولاکو و مستعصم و انقراض دولت بنی عباس در این ماه بوده است.

عروج حضرت ادریس به آسمان، استجابت دعای حضرت زکریا علیه السلام، عبور حضرت موسی علیه السلام از دریا و غرق شدن فرعونیان در نیل و عذاب اصحاب فیل نیز در ماه محرم رخ داده است.


  
  

??-یک بار دیدم زیر لباس های من روی بند رخت یک لباس عربی پهن شده.پرسیدم«مهدی این لباس مال شماست؟»

گفت«آره.»
گفتم«کجا بودی مگر؟»

گفت«همین طوری،هوس کرده بودم لباس عربی بپوشم.»

گفتم«رفته بودی دبی؟مکه؟»

گفت«نه بابا،ما هم دل داریم.»

با موتور زذه بود رفته بود کربلا.

همسر شهید مهدی زین الدین


  
  
طنز

اکثر عملیات ها به خاطر مسائل مختلفی از در اسفندماه انجام می شد.منطقه جنوب هم گاهی شب های بسیار سردی داشت.یه روز فرمانده گردانمون به بهانه دادن پتو همه بچه ها را جمع کرد.و با صدای بلند گفت :کی خسته است؟گفتیم دشمن.

صدا زد :کی ناراضیه؟بلند گفتیم دشمن

دوباره با صدای بلند صدا زد: کی سردشه؟ما هم با صدای بلند گفتیم دشمن

بعدش فرماندمون گفت : خدا خیرتون بده حالا که سردتون نیست می خواستم بگم که پتو به گردان ما نرسیده!!! 

نویسنده:قاسم اللهیاری     فرزند شهید حسن اللهیاری

http://tanz.isarblog.com/


  
  

قصه آدم

 

 

iran  eshgh

 

باد تندی می وزید و ریگ های صحرا به هوا برخاسته بودند.

خسته و افسرده به دنبال مکانی می گشت تا دمی استراحت کند که ناگهان دید تخته سنگی به انتظارش نشسته است. به نزدیکی سنگ که رسید دید برگ هایی از اطراف سنگ سر از خاک بیرون آورده اند. خوب که نگاه کرد دریافت، شبیه آن برگهایی هست که در بهشت؛ وقتی لباسهایش فرو ریخت؛ به بدن خود پوشاند. ناگهان گریه اش گرفت. با انگشتانش روی خاک نوشت: ?/?/?

در دلش نجوایی بود:

خدایا! چقدر دلم برایت تنگ شده است. هنوز دقایقی از آخرین دیدارمان در بهشت نمی گذرد، اما احساس می کنم چقدر از تو دور شده ام. حاضرم به عدم بازگردم اما در کنار تو باشم. من بی تو چه می توانم بکنم؟ آنگاه که در بهشتِ رحمت تو سکنی گزیده بودم از مکر ابلیس در امان نماندم، اکنون چگونه بی حضور تو در این برهوت از وسوسه های او رها شوم؟



خدایا! چقدر دلم برایت تنگ شده است. برای آن همه مهربانی آن هم به من، منی که از مشتی خاک بی مقدار آفریدی و عشق را در هزار توی اعماق قلبم حک کردی. آنگاه من لحظه ای تو را فراموش کردم و بعد …



آه! خدایا! از آن روز حزن انگیز با خود فکر می کنم اگر ابلیس را نیافریده بودی چه می شد؟ یا اگر از او نمی خواستی بر من سجده کند چه رخ می داد؟

آنگاه او کینه تو را و مرا به دل نمی گرفت و فریبم نمی داد.



خدایا! چقدر دلم برایت تنگ شده است. یادت می آید لحظه های آخر گفتی وقتی دلتنگ می شوی از این مرواریدها مدد بگیر برای وصال، که من در این لحظات خوش بیش از همیشه به تو نزدیک می شوم. حال خدای من این مرواریدها که در چشمانم گذاشتی بر گونه هایم می لغزند و بر این خاک نامهربان فرو می آیند آیا می بینی؟


ناگهان صدایی آشنا گفت: می بینم و تنها خریدارش من هستم.

آدم هراسان شد. گفت این صدای کیست؟

خداوند فرمود: منم همان که دلت برایش تنگ شده است.


آدم نمی دانست چه کند؟ خوشحال بود. گفت: خدای من، خدای مهربان من، مرا دریاب در این کویر بی وجودی.

 

خداوند فرمود: اینجا زمین است نه کویر بی وجودی. تو وجود از این جا یافتی. تو اکنون نزد کسی هستی که از میان مخلوقات تنها او انتظارت را می کشد. و آدم یادش افتاد از گفتگوهای آخر دم در بهشت…



آدم گفت: خدایا! من از زمین هیچ نمی دانم.


خداوند فرمود: آن هنگام که لایق مرتبه وجودی شدی تنها زمین بود که سخاوتمندانه همه دارایی اش، مشتی خاک، تحفه فرستاد. او مادر توست و تو اکنون نزد مادر مهربانت کوچ می کنی. او تو را پناه می دهد…

آدم دستپاچه شد. مضطرب و نالان میان صحبت های خدا وارد شد و گفت: اگر به زمین روم چه ضمانتی هست که دوباره پیش تو برگردم؟ از کجا معلوم که دوباره مرا پذیرا شوی؟


خداوند فرمود: تو روح و پر پروازت را نزد من به امانت می گذاری بی آنها نمی توانی نزد من بازگردی مگر اینکه در زمین ساکن شوی و دوباره حجاب روحانی ات را که شیطان از تو گرفت، بازگیری. بی حجاب روحانی روح و پر پرواز به کارت نمی آیند، آن وقت آماده وصال می شوی و من امانتت را تمام و کمال به تو باز می دهم.


خداوند آدم را تا دم در بهشت بدرقه کرد. آدم اما می گریست و خدا او را دلداری می داد.

موقع خداحافظی آدم سر بر در بهشت گذاشت و گفت: آیا دوباره راهم می دهی؟


خداوند فرمود: وصال دوباره تو قصه یک دل است و یک نردبان. قصه بالا رفتن و رسیدن. قصه پله پله تا اوج رسیدن. قصه هزار راه پر پیچ. تنها یک نشانی برای رسیدن است. قصه پیله و پرواز. قصه تنیدن و رها شدن. قصه به درآمدن و قصه پرواز.
 


من نشانی ام را در دلت حک کرده ام مواظب باش باد بی مهری در دلت نوزد و آن را با خود نبرد. من نردبان محکمی برایت از زمین تا آسمان کشیده ام مواظب باش آنقدر در زمین سیر نکنی که سرت گیج برود و از بلندی و اوج بترسی و از افتادن و از سقوط. من آن بالا، بالای نردبان مراقبت هستم یک پله که بالا بیایی من صد پله به تو نزدیک می شوم تا آنجا که تو مرا می بینی و می خواهی دستت را به من بدهی اما من دلت را می گیرم تا هیچ وقت و هیچ کجا آن را به آنچه بی من است نسپاری.
 



برو آدم! اما هر شب به آسمان نگاه کن و ببین که من برای روشنایی دلت چلچراغی از نور بهشتی روشن می کنم تا تنها نباشی. برو و انسانیت را با رنج و صبوری آغاز کن… برو زمینی شو تا به بهشت برسی… برو آدم… برو...


  
  
<   <<   6   7   8   9   10   >>   >