پنج شنبه30 آذر 138529 ذی قعده 142721. Dec. 2006شعله ای در دامان دقایقمحمدکاظم بدرالدینقلم، در قالب سوگ، به محضری پر جود و کرم شتافته است تا بنای فروغ خویش را از مصالح ماندگار توسل و شفاعت ساخته باشد. کلام، از همین راه دور، به زیارتی دلچسب، همت گماشته است تا ارکان واژگان خود را قوام دهد. انسان امروز، با عطر فضای کاظمی، رهایی را به تجربه می نشیند. داغامروز فضیلت ها در دل های کاظمینی به اوج می رسند. امروز شیعیان داغدار، پاره ای از دل خویش را در کاظمین می گریند و مرثیه ها همیشه مسافت ها را درهم می شکنند و مشهد و کربلاو کاظمین را جلوی چشمانت مجسم می کنند. حریم نورحال و هوای کاظمین، پر اندوه است. در و دیوار صحن، پذیرای بوسه های اشک ماست. امروز همه جای حرم، غم خانه کرده است. پیاله پیاله اندوه ریخته اند در لحظات حرم. نگاه افلاک می چرخد تا در حریم نهمین نور، قرار یابد. بهار سوگوارحورا طوسیجوان بود و جوانه امامتش، بهاری ترین تصویر روزگار، مولایی که در کودکی، اعجاز امامت را به تصویر کشید و بالیدن بی وقفه اش، خار چشم دشمنان شد. چنان عطر و بوی آسمان داشت که زمین، مدهوش تماشایش بود. چشمه چشمه حکمت و الهام از سینه اش می جوشیدو هر چه ناپاکی را در زلال عصمتش می شست. مناظره های جاهلان را عالمانه پاسخ می داد و سد انحرافی معتزله ها را به پایداری می شکست. نقشه های دقیق مأمون را نقش بر آب و کاخ پوشالی اعتبارش را بر سرش خراب می کرد. مأمون، سنگ بر سنگ کینه می نهاد و معتصم، آتش بر آتش انتقام. حادثه ای در راه بود. حلقهمحرم خانه بود و نامحرم اسرار. از اهالی خورشید نبود؛ با نور غریبه بود. می خواست حلقه اتصال توطئه ای شوم شود. در دستانش گدازه های آتش زبانه می کشید، وقتی زهر را به جان آسمان می ریخت. تسلیسالیانی است کاظمین، غنچه جوان ولایت را میهمان است و ما با حلقه حلقه اشک های چشم مان، دل هامان را به ولایتش پیوند می دهیم. حال که مجال رفتن به کاظمین نداریم، در دیاری نزدیک تر، به پابوس پیشوای هشتم می رویم؛ غریبی در دیاری آشنا. آقا سیاه پوش و عزادار، به تسلی آمده ایم با همه کبوترانه های نوحه و ندبه. سلام بر شما و بر فرزندان و خاندان بزرگوارتان. السلام علیک یا علی بن موسی الرضا علیه السلام ! السلام علیک یا محمد بن علی الجواد! اندوه بزرگفاطمه سلیمان پوربادها مرثیه می خوانند. پاییز، پنجره ها را نشانه گرفته است و آسمان، داغ ستاره بیست و پنج ساله اش را ضجه می زند؛ داغ جوان ترین بهار شهیدی را که رفتنش، خواب پلک های زمین را آشفته است، داغ امامی که خورشید هم درس آموز سخاوتش بود.
انگار خورشیدسکوت، اندوه لحظه ها را دو چندان کرده است. بغداد، سیاه پوش می شود با زهر «ام الفضل»هایی که در احاطه شیطانند، با جهل و خیانت «معتصم»هایی که حقیقت خورشید را انکار می کنند! نفرین به دست هایی که این داغ بزرگ را بر دل زمین و زمان نشاندند! نفرین بر چشم هایی که بی وفایی را از جام نادانی و نفاق سرکشیدند تا کوچه ها، مویه گر مولایی شوند که فصاحت و بلاغتش، دل های ملحدان را هم به خداوند نزدیک می کرد!
سوگوارانهباد، تابوت نهمین خورشید امامت را بر دوشت می برد؛ به سمت کاظمینی که یک بار پیش از این هم سوگوار خورشیدی دیگر شده بود؛ سوگوار حضرت موسی بن جعفر علیه السلام . کاظمین، هنوز سوگوار داغ شهادت اوست. |