سفارش تبلیغ
صبا ویژن
دانش به آموزش است . [پیامبر خدا صلی الله علیه و آله]
لوگوی وبلاگ
 

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :43
بازدید دیروز :36
کل بازدید :80410
تعداد کل یاداشته ها : 141
103/9/3
3:9 ص
مشخصات مدیروبلاگ
 
لیلا ناصری خواه[50]
شهیدحکیم اسماعیل زاده فرزند:خلیل تاریخ تولد:1345کنگان تارخ ومحل شهادت:67میمک مدفن:کنگان "درقبال خون شهیدان بایدازوطن به قیمت جان ومال که شده دفاع کنیم، چراکه این وطن امانتی می باشدکه هرکدام ازشهدابه ماسپرده اند."

خبر مایه
بایگانی وبلاگ
 
شهید[1] شهادت چیست؟[1] سرود جمهوری اسلامی ایران[1] زندگینامه شهیدسربازرشیدوفداکارصادق پورسقایی[1] زندگینامه شهیدسربازرشیدوفداکارصادق پورسقایی[1] فایل صوتی+متن زیارت عاشورا[1] شهید[1] وصیت نامه شهید«صادق پورسقایی»[1] همزبان[1] طلائیه نقطه وصل زمین وآسمان[1] حدیث[1] امام محمدباقر[1] یادغواصان[1] حدیث[1] حفظ ارزش ها[1] عیدغدیرخم برتمام شیعیان جهان مبارکباد[1] حدیث2[1] اولین های دفاع مقدس[1] حمله چلچراغ (فروغ جاویدان) منافقین[1] ماه مُحَرّم[1] امداد غیبی[1] عکس امام خمینی (ره)[1] نمایشگاه[1] پیام رادیویی دشمن به رزمندگان اسلام[1] حدیث عشق[1] 22بهمن[1] امام خمینی[1] لبخند بزن رزمنده[1] بسیجی خستگی را خسته کرد[1] جعبه های کوچک آبی[1] وصیت نامه[1] شهرمنورها[1] حدیث[1] از عشق تا شعار[1] اسفند 1388[3] فروردین 1389[5] اردیبهشت 1389[7] خرداد 1389[4] تیر 1389[1] امام رضا[1] حجت بن حسن[1] حضرت قائم[1] خلوت با بهترین دوست[1] مرداد 89[4] شهریور 89[3] لطیفه های کلّه گنجشکی[1] شب مهم(آغاز شب های قدر)[1] قلب رمضان(شب قدر)[2] مهر 89[4] آبان 89[15] بهمن 89[3] اسفند 89[1] فروردین 90[3] خرداد 90[1] روز پدر[1] تیر 90[1] روز پاسدار[1] روز پاسدار(2)[1] ولادت امام زین العابدین علیه السلام[1] عیدمبعث[1] مرداد 90[1] شهریور 90[5] آبان 90[11] آذر 90[12] فروردین 91[5]
لوگوی دوستان
 

 

ولادت

حضرت زینب کبرى علیها السلام در روز پنجم جمادى الاولى سال پنجم یا ششم هجرى قمرى در شهر مدینه منوّره متولّد گردیده، و جهان را به قدوم خویش مزین فرمودند.

نام، لقب و کنیه آن حضرت: نام مبارک آن بزرگوار زینب، و کنیه گرامیشان ام الحسن و ام کلثوم و القاب آن حضرت عبارتند از: صدّیقة الصغرى، عصمة الصغرى، ولیة اللّه العظمى، ناموس الکبرى، شریکة الحسین علیهالسّلام و عالمه غیر معلّمه، فاضله، کامله و ...

پدر بزرگوار آن حضرت، اوّلین پیشواى شیعیان حضرت امیرالمؤمنین على بن ابیطالب علیهماالسّلام، و مادر گرامى آن بزرگوار، حضرت فاطمه زهرا سلام اللّه علیها مىباشد.

همسر گرامى آن حضرت، عبداللّه فرزند جعفر بن ابیطالب، بود. در کتاب اعلام الورى براى آن بانوى بزرگوار سه پسر به نامهاى على، عون، و جعفر و یک دختر به نام ام کلثوم ذکر شده است.

فرزندان حضرت زینب (س )

 سبط بن جوزى درتذکرة الخواصگوید: عبدالله بن جعفر را فرزندان متعدد بوده است . از آن جمله ، على و عون الاکبر و محمد و عباس و ام کلثوم مى باشند که مادر آنان حضرت زینب (س ) بوده است .

پرستارى مادر

 روزهایى بر حضرت فاطمه زهرا (س ) گذشت که بر اساس دردهاى فراوان از جمله : شکسته شدن پهلو، ورم بازو، صورت سیلى خورده و سقط جنین ، حدود90 روز بسترى بود. ناگفته پیداست که چنین بیمارى نیاز به پرستار دارد، لذا حضرت زینب در سن 5 سالگى از مادر پذیرایى و پرستارى مى کرد و متاءسفانه طولى نکشید که به فراق مادر مبتلا گردید.

 

 

هوش و ذکاوت

صاحب کتاب اساور من ذهب درباره حافظه و ذکاوت آن بانوى بزرگوار چنین مىنویسد:

در اهمیت هوش و ذکاوت آن بانوى بزرگوار همین بس که خطبه طولانى و بلندى را که حضرت صدیقه کبرى فاطمه زهرا صلوات اللّه و سلامه علیها در دفاع از حق امیرالمؤمنین علیهالسّلام و غصب فدک در حضور اصحاب پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله و سلّم ایراد فرمودند، حضرت زینب علیها السلام روایت فرموده است.

و ابن عباس با آن جلالت قدر و علو مرتبه در حدیث و علم، از آن حضرت روایت نموده و از آن حضرت به عقیله تعبیر مىکند. چنانچه ابوالفرج اصفهانى در مقاتل مىنویسد: ابن عباس خطبه حضرت فاطمه سلام اللّه علیها را از حضرت زینب سلام اللّه علیها روایت کرده و مىگوید: حدثتنى عقیلتنا زینب بنت على علیهالسّلام..»

دقت کنیم که حضرت زینب علیها السلام با اینکه دخترى خردسال (یعنى هفت ساله و یا کمتر) بود، این خطبه عجیب و غرّاء که محتوى معارف اسلامى و فسلفه احکام و مطالب زیادى است را با یک مرتبه شنیدن حفظ کرده، و خود یکى از راویان این خطبه بلیغه و غراء مىباشد.اساور من ذهب: .

فصاحت و بلاغت

کلمات دربار و فرمایشات گهربار آن حضرت در خطبههایى که از آن حضرت روایت شده خود قوىترین دلیل بر کمال فصاحت و بلاغت آن بانوى بزرگوار مىباشد. همان بانویى که امام سجاد علیهالسّلام در حق ایشان فرمودند: «اَنْتِ بِحَمدِ اللّهِ عالِمَةٌ غَیرَ مُعَلَّمَة وَ فَهِمَةٌ غَیرَ مُفَهَّمَة» یعنى:

«اى عمّه! شما الحمد للّه بانوى دانشمندى هستید که تعلیم ندیده، و بانوى فهمیدهاى هستى که بشرى تو را تفهیم ننموده است».

در اینجا مرورى کوتاه به قسمتى از خطبه آن حضرت در مجلس یزید که یکى از بزرگترین حرکتهاى آن حضرت، در واقعه کربلا بود که دستگاه حکومت بنى امیه را به شدّت لرزاند مىکنیم:

«به خدا قسم اى یزید، هر چه کردى بازگشت آن به سوى خودت خواهد بود، چرا که تو جز پوست خود نشکافتى و جز گوشت خود ندریدى.

اى یزید! در آن روزى که خداوند بدنهاى پاک شهیدانمان را حاضر مىکند تا حقوق خود را از ستمگر بستاند، تو بر رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله و سلّم وارد خواهى شد، امّا مىدانى در چه حالى؟ در حالیکه خون عزیزان او را ریخته و حرمت ذرّیه او را از بین بردهاى. آرى اى یزید! از این پیروزى ظاهرى که به دست آوردهاى، غرق شادى مشو، و آن عزیزان را که در کربلا به خاک و خون کشیدهاى، مغلوب و مرده مپندار. که خداوند مىفرماید: (کسانى را که در راه خدا شهید شدهاند مرده مپندارید. بلکه آنان زندهاند و در نزد خداى خود روزى مىخورند).آل عمران: 169

و اى یزید! براى تو همین بس که حاکم در آن روز خداوند، و دشمن تو پیامبر خدا، و یاور و پشتیبان اهل بیت جبرئیل باشد. و به زودى کسى که این مقام را براى تو زینت داده و تورا بر گردن مسلمین سوار کرده است (یعنى معاویه)، خواهد دانست که چه جانشین بدى براى خود تعیین کرده و در روز جزا درخواهید یافت که بدترین مکان از آنِ کیست؟ و بدبختى و ضعف و زبونى شامل چه افرادى خواهد شد.

کرامات

به غیر از انوار مقدسه چهارده معصوم علیهمالسّلام، در میان خاندان رسالت و اهل بیت گرامى پیامبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله و سلّم، افرادى هستند که در نزد خداوند متعال داراى رتبه و منزلت رفیع و والایى مىباشند و توسل به ایشان، موجب گشایش مشکلات و معضلات امور دیگران است. مانند حضرت اباالفضل علیه السلام که حتى در موارد زیادى مسیحیان به آن حضرت متوسل شده و به برکت توسل به آن حضرت مشکلاتشان حل گردیده و به حوائج و خواستههاى خویش نائل گردیدهاند.

حضرت زینب سلام اللّه علیها نیز بانویى بزرگوار از این دودمان پاک است که توسل به آن حضرت براى حل مشکلات بزرگ بسیار تجربه شده است و کرامات بسیارى از آن بانوى گرامى نقل شده است.

به عنوان مثال شبلنجى یکى از علماى اهل تسنّن در نورالابصار مىنویسد:

«شیخ عبدالرحمن اجهورى مقرى در کتابش مشارق الانوار مىگوید: در سال هزار و صد و هفتاد دجار مشکلى بسیار سختى شدم و به روضه (قبر مطهر و نوراین) حضرت زینب علیها السلام متوسل شدم و قصیدهاى در مدح آن حضرت سرودم که مطلع آن چنین بود:

آلِ طاها لَکُمْ عَلَینَا الْوِلاءُ لا سِواکُمْ بِما لَکُمْ آلآء

و خدا به برکت آن بانوى گرامى مشکل مرا حل کرد.

زینب عالمه بود

 امام سجاد (ع ) خطاب به عقیله بنى هاشم ، زینب کبرى (س ) مى فرمایند:

(( یا عمة انت بحمد الله عالمة غیر معلمة ، و فهمة غیر مفهمة )) .

عمه جان ! تو عالمه اى هستى بدون اینکه معلم داشته باشى ، و فهمیده اى هستى بى آن که کسى مطالب را به تو فهمانده باشد.

زینب محدثه بود

 از سخنان فاضل دربندى (متوفى به سال 1286 هجرى ) و جز او از عالمان دیگر - رحمهم الله - ظاهر و هویدا است که آن خاتون دو سرا حضرت زینب کبرى (س ) علم منایا و بلایا (مرگ ها و پیشامدهاى سخت ) را مى دانسته ، و فرمایش امام سجاد (ع ) به او:

(( یا عمة انت بحمد الله عالمة غیر معلمة ، و فهمة غیر مفهمة )) ؛ اى خواهر پدرم ! خداى را شکر و سپاس ، تو دانایى هستى که کسى به تو نیاموخته ، و فهمیده و درک کننده اى هستى که کسى به تو نفهمانده است .

دلیل و راهنما است به این که زینب دختر امیرالمؤ منین (س ) محدثه بوده ، یعنى همه چیز (از جانب خداى تبارک و تعالى ) به او الهام مى شده و در دلش آشکار مى گشته است . همچنین علم و دانش او از علوم لدنیة (علومى که از استاد فرا نگرفته ، بلکه از جانب خداى عزوجل ) بوده است .

عقیله بنى هاشم

 در برخى روایات است که او را مجلس علمى بود و زنان به قصد آموختن احکام دین نزد او مى رفتند. این صفات برجسته که براى هیچ یک از زنان معاصر او فراهم نشده است ، زینب را از دیگران ممتاز ساخت ؛ چنان که او را (( عقیله بنى هاشم )) مى گفتند و از وى حدیث فرا مى گرفتند.

ابن عباس از او حدیث کند و گوید: (( عقیله ما، زینب دختر على (ع ) حدیث کرد... و این لقب بر او ماند؛ چنان که به عقیله معروف گشت و فرزندان وى را بنى عقیله گفتند. ))

ازدواج با عبدالله بن جعفر

وقتى که زینب به سن ازدواج رسید، على براى او کسى را که در شرافت‏خانوادگى‏شایستگى همسرى او را داشت ‏برگزید، خواستگاران فراوانى از جوانان محترم وثروتمند بنى‏هاشم و قریش براى زینب مى‏آمدند، ولى براى نوگل خاندان پیغمبر وبانوى خردمند بنى‏هاشم، عبدالله‏بن جعفر از همه شایسته ‏تر بود.

پدر عبدالله، جعفربن ابى‏طالب است که ذوالجناحین (داراى دو بال) وابوالمساکین (پدر بینوایان) لقب یافت. جعفر، برادر تنى على و محبوب پیغمبر بود،ابوهریره در باره جعفر مى‏گوید:

پس از رسول خدا(ص)، بهتر از جعفربن ابى‏طالب کسى نبود.

جعفر هنگام ستمگرى و سختگیرى قریش، براى حفظ دینش به حبشه‏هجرت کرد، و وقتى که از حبشه با عده‏اى از مسلمانان به مدینه بازگشت، رسیدن اوبه مدینه با فتح خیبر مصادف شد، رسول خدا، جعفر را در بغل گرفت و بوسید وچنین گفت:

«نمى‏دانم از آمدن جعفر دل‏شادترم و یا از فتح خیبر».

و نیز از رسول خدا شنیده شد که مى‏فرمود:

«مردم از ریشه‏هاى گوناگون هستند، و من و جعفر از یک ریشه هستیم‏».

جعفر با سپاهى که در سال هشتم هجرت به سوى روم مى‏رفت، عازم جهاد بارومیان شد.

رسول خدا چنین قرار داده بود که فرماندهى سپاه با زیدبن حارثه (1) باشد و اگر اوکشته شود فرماندهى با جعفربن ابى‏طالب خواهد بود. (2) .

سپاهیان اسلام رفتند، تا به‏حدود بلقاء رسیدند، در آن جا با سپاهیان هرقل روبه‏روشدند.

مسلمانان در دهکده موته جاى گرفتند و جنگ خونینى در گرفت و زیددر حالى که پرچم رسول خدا را در دست داشت و جنگ مى‏کرد، رومیان او را بانیزه‏هاى خودشان قطعه قطعه کردند.

جعفر، پرچم را به دست گرفت و به نبرد پرداخت. تااین که دست راستش از تن‏جدا شد. جعفر علم را به‏دست چپ گرفت و به نبرد ادامه داد، دست چپش هم جداشد. علم را در بغل گرفت و آن قدر پاى‏دارى کرد تا کشته شد. جعفر نخستین فرزندابوطالب است که در راه اسلام کشته شده.

مادر عبدالله‏بن جعفر، اسماء دخت عمیس است، وى خواهر میمونه ام‏المؤمنین‏و سلمى همسر حمزة‏بن عبدالمطلب و لبابه همسر عباس ابن عبدالمطلب است. (3) .

جعفر با اسماء ازدواج کرد و او مادر همه فرزندان جعفر است. اسماء پس ازشهادت جعفر به‏همسرى ابوبکر درآمد و براى او محمدبن ابى بکررا آورد و پس ازمرگ ابوبکر، على‏بن ابى‏طالب او را گرفت، اسماء براى على، یحیى و محمد اصغر راآورد.

واقدى در تاریخش مى‏گوید که عون و یحیى را بیاورد.

شوهر زینب، عبدالله‏بن جعفر، در حبشه متولد شد، عبدالله، نخستین نوزاد است ‏از مسلمانان مهاجر به حبشه که در آن دیار به دنیا آمده است.

ابن حجر در اصابه (4) نقل مى‏کند که رسول خدا فرمود:

«خوى و خلقت عبدالله به‏من مى‏ماند» سپس دست راست عبدالله راگرفته وچنین فرمود:

«بارالها! خاندان جعفر را برقرار بدار و کسب و کار را براى عبدالله مبارک گردان‏».

این جمله را سه بار مکرر مى‏کند. و سپس مى‏فرماید: « من در دنیا و آخرت سرورآن ها هستم‏».

عبدالله مردى بود بزرگ، جوان مرد، دلیر، پاک‏دامن، و مرکز جود و سخا نامیده‏شد; احسان فروشى نمى‏کرد و نیکى را نمى‏فروخت و هیچ مستمندى را از درخانه‏اش ناامید بر نمى‏گردانید. محمدبن‏سیرین مى‏گوید:

بازرگانى شکرى به مدینه آورد و به فروش نرفت. این خبر به عبدالله بن جعفررسید. به پیش‏کارش فرمان داد که آن شکر را بخرد و به مردم ببخشد.

یزیدبن معاویه مال گزافى به طور هدیه براى او فرستاد. موقعى که مال به دست‏ عبدالله رسید، آن را میان اهل مدینه قسمت کرد و از آن به منزل خود هیچ نبرد.

این شعر عبدالله‏بن قیس رقیات است که مى‏گوید:

من مانند فرزند نامدار و سفید بخت جعفر هستم. او چون مى‏دانست که مال باقى‏نخواهد ماند، به مستمندان و بى‏چارگان ببخشید و نام خود را جاویدان کرد.

و این سخن عبدالله‏بن ضرار است که در ستایش عبدالله‏مى گوید:

اى فرزند جعفر، تو بهترین جوان مردان هستى و براى هر کس که در خانه‏ات رابزند و فرود آید بهترین میزبانى.

میهمانانى بسیار در نیمه شب به خانه تو آمدند، هر غذایى که خواستند آماده بود وچه سخنان شیرینى از تو شنیدند و چه گشاده رویى‏هایى از تو بدیدند.

ابن قتیبه در عیون‏الاخبار نقل مى‏کند (5) که هنگامى‏که معاویه از مکه باز مى‏گشت،به مدینه آمد و هدایا ومال بسیارى براى حسن و حسین و عبدالله‏بن‏جعفر و محترمان‏دیگر قریش فرستاد.

به فرستادگان سفارش کرد که پس از رسانیدن مال، قدرى درنگ کنند و ببینندهرکدام با هدایاى خود چه مى‏کنند. وقتى که فرستادگان رفتند که هدایا را برسانند،معاویه به اطرافیان خود روى کرده، چنین گفت:

اگر بخواهید، به‏شما مى‏گویم که هر کس با هدیه‏اش چه خواهد کرد.

اما حسن، مقدارى از عطریات هدیه‏اش را به زنان خود داده و بقیه را به هر کس‏که نزد او بود، مى‏بخشد.

اما حسین، از کسانى که پدرانشان در صفین کشته شده و یتیم شده‏اند، شروع‏مى‏کند، اگر چیزى بماند، شترهایى قربانى کرده و تقسیم مى‏کند و شیر تهیه کرده‏به مردم مى‏دهد.

اما عبدالله‏بن جعفر، به غلام خود مى‏گوید: بدیح، قرض‏هاى مرا ادا کن و اگرچیزى ماند وعده‏هایى که به مردم داده‏ام انجام بده.

و اما فلان...تا آخر.

فرستادگان که بازگشتند و هر چه دیده بودند گزارش دادند، همان‏طور بود که‏معاویه گفته بود.

عبدالله در بخشش‏هاى خود اسراف مى‏کرد، و از آن که مالش از میان برود و یابه‏دشمنانش برسد ابایى نداشت.

اگر در کفش به‏جز جانش نباشد، همان را خواهد بخشید، حاجتمند باید از خداى‏بپرهیزد که آن را تقاضا نکند.

زناشویى مبارک بارور شد; زینب دختر زهرا براى عبدالله بن جعفر چهار پسرآورد: على، محمد، عون اکبر، عباس، هم چنان که دو دختر آورد که یکى از آن دوام‏کلثوم است که معاویه با زیرکى سیاسى خود مى‏خواست او را به همسرى یزیددر آورد، تا از پشتیبانى بنى‏هاشم استفاده کند. عبدالله، اختیار دختر را به‏دست‏خالوى‏او امام حسین داد، آن حضرت هم دختر را به پسر عمویش قاسم‏بن محمدبن‏جعفربن‏ابى‏طالب تزویج کرد.

ازدواج زینب میان او و پدر و برادرانش جدایى نینداخت، محبت امام على‏به دختر و برادر زاده‏اش به اندازه‏اى بود که آن دو را هم‏چنان نزد خود نگاه داشت تاوقتى که على زمام‏دار مسلمانان شد و کوفه را پایتخت قرار داد، آن دو با آن حضرت‏به کوفه آمدند و در مرکز خلافت زیر سایه امیرالمؤمنین مى‏زیستند.

در جنگ‏هاى آن حضرت، عبدالله در کنار عموى خود ایستاده و نبرد مى‏کردویکى از سرداران آن حضرت در صفین بود.

مردم که مى‏دانستند عبدالله نزد دودمان پیغمبر ارزش واحترامى دارد، اوراوسیله‏اى پیش امیرالمؤمنین و دو فرزندش حسن و حسین قرار مى‏دادند; چون که‏خواهش او رد نمى‏شد و امیدش ناامید نمى‏گردید.

در اصابه از محمدبن سیرین نقل مى‏کند که یکى از دهقانان اراضى سواد (6) ازعبدالله خواست که در باره حاجتى باعلى سخن گوید، على حاجت آن مرد را برآورد.آن مرد چهل هزار براى عبدالله فرستاد، عبدالله آن را نپذیرفت و چنین‏گفت: مانیکوکارى را نمى‏فروشیم. (7) .

ابوالفرج اصفهانى در مقاتل الطالبیین (8) نقل مى‏کند:

وقتى که حسن‏بن على‏از دنیا رفت، اهل بیت پیغمبر بنابر وصیتى که امام حسن‏نموده بود خواستند که آن حضرت را در کنار رسول خدا به‏خاک سپارند،بنى‏امیه اسلحه پوشیده و مانع شدند و مروان حکم چنین مى‏گفت:

چه جنگ‏هایى که از صلح بهتر است؟ آیا عثمان را در دورترین نقاط بقیع دفن‏کنند، ولى حسن در خانه رسول خدا (ص) دفن شود؟ تا من بتوانم شمشیر بردارم،هرگز این کار نخواهد شد.

حسین نپذیرفت و گفت: چاره‏اى نیست جز آن که برادرش در کنار جدش‏به خاک سپرده شود. نزدیک بود فتنه‏اى روى دهد، اگر عبدالله جعفر پا در میان‏نمى‏گذاشت.

او به پسر عمویش حسین عرض کرد:

تو را به حق من که کلمه‏اى برزبان نیاورى.

عبدالله، عمو زاده خود حسن را به سوى بقیع برد و در همان جایى که مادرش‏زهرا به‏خاک سپرده شده بود (9) دفن گردید (10) و مروان حکم بازگشت.

زینب در آغاز جوانى چگونه بوده است؟

مراجع تاریخى از وصف رخساره زینب در این اوقات خوددارى مى‏کنند; زیراکه او در خانه و روبسته زندگى مى‏کرده و ما نمى‏توانیم مگر از پشت پرده وى رابنگریم.

ولى پس از گذشتن ده‏ها سال از این تاریخ، زینب از خانه بیرون مى‏آید و مصیبت‏جانگداز کربلا او را به ما نشان مى‏دهد و کسى‏که او را به چشم دیده براى ما وصفش‏مى‏کند و چنین مى‏گوید - چنان که طبرى نقل کرده است: گویا مى‏بینم زنى را که مانندخورشید مى‏درخشید و با شتاب از خیمه‏گاه بیرون مى‏آمد. (11) .

پرسیدم: او کیست؟ گفتند: زینب دختر على‏است.

هنگامى که زینب پس از شهادت امام حسین به مصر مى‏رود، عبدالله بن ایوب‏انصارى در وصفش مى‏گوید:

...به خدا که من صورتى مانند آن ندیدم، گویا پاره‏اى از ماه بود.

در صورتى که این بانوى بزرگ در آن وقت در پنجاه و پنجمین سال زندگى خودبود، غریب بود، خسته و کوفته بود، مصیبت‏زده و داغ دیده بود، پس جمال زینب درآغاز جوانى پیش از آن که سالمند بشود، و مصایب جانگداز خوردش کند و جام‏داغ دیدگى را تا پایان بدو بنوشاند، چگونه بوده؟!

اما شخصیت زینب، بهتر است که - در این جا نیز - منتظر شویم تا این که حوادث‏از دلیرى و پاى‏دارى او پرده بردارد، و او را در بهترین نمونه از دلاورى و زیربار ظلم‏نرفتن و بزرگ منشى به ما بنمایاند.

به همین زودى تعجب مورخان از ایستادگى زینب واستقامت او در برابر یزیدبن‏معاویه آشکار مى‏شود.

ابن حجر در اصابه براى ما مطلبى نقل مى‏کند که از قدرت زینب در سخن ونیرومندى‏اش در استدلال خبر مى‏دهد. (12) .

و در آینده نزدیکى مردم آن عصر در کربلا و در مجلس استان‏دار کوفه و مجلس‏یزیدبن معاویه سخنانى از زینب مى‏شنوند که فصاحت و بلاغتش همه را متعجب‏مى‏کند، به همان اندازه‏اى که امروز ما را به تعجب مى‏اندازد و همگى به فوق‏العادگى‏او و سخنورى او و سحر بیانش گواهى مى‏دهند.

جاحظ در کتاب البیان والتبیین از خزیمه اسدى نقل مى‏کند:

پس از شهادت امام حسین وارد کوفه شدم و سخنان پر مغز و شیواى زینب راشنیدم، من ناطق‏تر و گوینده‏تر از او زنى را ندیدم. گویا از زبان امیرالمؤمنین على‏بن‏ابى‏طالب سخن مى‏گفت.

این شمایل زینب است‏به طورى که او را در کربلا دیده‏ایم، و چنان که در زمان‏جوانى‏اش نمونه‏اى از فضایل براى ما نمایان شده، زیرا مى‏شنویم که او در مهربانى ورقت قلب به مادرش و در دانش و پرهیزگارى به پدر مانند بوده.

و چنان که بعضى از روایات مى‏گوید: زینب داراى مجلس علمى ارجمندى بوده‏که زنانى که مى‏خواستند احکام دین را بیاموزند، در آن مجلس حاضر مى‏شده و کسب‏دانش مى‏کرده‏اند.

صفات برجسته‏اى در زینب جمع بوده که هیچ یک از زنان عصر او دارا نبوده‏اند،لذاست که «بانوى خردمند بنى‏هاشم‏» گردید. ابن‏عباس که از او روایت مى‏کند،مى‏گوید: «بانوى خردمند ما زینب دختر على چنین گفت‏».

زینب، بدین لقب به طورى معروف شده بود که وقتى «بانوى خردمند» مى‏گفتند،زینب فهیمده مى‏شد. فرزندان او به چنین لقبى افتخار مى‏کردند و به «زادگان بانوى‏خردمند» شناخته شده بودند.

شهادت آن حضرت

حضرت زینب سلام الله علیها در شب یک شنبه 15 رجب سال 63 هجرى قمرى در ضمن سفرى که به همراه همسر گرامیشان عبداللّه بن جعفر به شام رفته بودند، شهادت رسیده و بدن مطهر آن بانوى بزرگوار در همانجا دفن گردید.

و مزار ملکوتى آن حضرت اینک زیارتگاه عاشقان وارادتمندان اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السّلام مىباشد.


  
  

 

پرستاری در فرهنگ اسلامی

پرستاری درتاریخ اسلام

پرستاری حضرت یوسف (ع)

نُسَیبه، پرستار با ارزش

حضرت زینب، پرستار نهضت حسینى

پرستاری در ایران

پرستار مهربان

 

پرستاران، خادمان بی‌منت و فرشتگان سپیدپوش جامعه هستند که لباس خدایی بر تن دارند، آنان حمایت و پشتیبانی جامعه را می‌جویند و خواهان ارج نهادن جامعه به جایگاه واقعی خویشند، همچنان که مقام معظم رهبری می‌فرماید: "طرف حساب پرستار فقط خداست."

همزمان با روز ولادت شیر زن واقعه کربلا که توانست با پیام‌رسانی، شایستگی زنان را در تاریخ به منصه‌ ظهور رسانده و ضامن بقای اسلام باشد و از بازماندگان حادثه‌ تلخ عاشورا مراقبت و پرستاری کند، روز پرستار نامیده شده‌ است. در کشور ما نیز پرستاران، در طول هشت سال دفاع مقدس، و در زمان‌های بحرانی به رغم کمبودها و مشکلات، خالصانه و بی‌ریا در جهت بهبود وضعیت بیماران تلاش کردند و غالبا به جای این که در آغوش گرم خانواده به ‌سر ببرند، بر بالین مجروحان جنگی، مصدومان و بیماران حاضر شده و از آنان مراقبت کردند.

واژه پرستار به معنای پرستنده؛ غمخوار و حافظ می‌باشد. و در فرهنگ لاتین پرستار از لغت Nutricious گرفته شده است که به معنای پروردن؛ تغذیه کردن و پرورش دادن است. با توجه به این معنا هرگونه مراقبت و مواظبتی که فرد از فرد دیگری اعم از بیمار یا سالم به عمل آورد پرستاری نامیده می‌شود.

آنگاه که رنج و درد بر کالبد انسان حمله‌ور گشت و سلامت وی را پایان داد، پرستاری به وجود آمد؛‌ یعنی از زمان پیدایش بشر،‌ این حرفه مقدس بر عرصه گیتی نمایان شده است. در مسیر تاریخ، پرستاری همپای پزشکی در خدمت انسان‌ها بوده است و به تدریج، این دو در قالب علم پیشرفت نموده‌اند و در زمان‌های بحرانی، مانند حوادث طبیعی و جنگ‌ها، خدمات شایان توجهی انجام داده‌اند.

واژه پرستار به معنای پرستنده؛ غمخوار و حافظ می‌باشد. و در فرهنگ لاتین پرستار از لغت Nutricious گرفته شده است که به معنای پروردن؛ تغذیه کردن و پرورش دادن است. با توجه به این معنا هرگونه مراقبت و مواظبتی که فرد از فرد دیگری اعم از بیمار یا سالم به عمل آورد پرستاری نامیده می‌شود. مجمع پرستاران کانادا (C.N.A )پرستاری را اینگونه تعریف می‌کند:

حرفه پرستاری در پاسخ به نیاز جامعه به وجود آمده است و در رابطه با سلامت انسان در طول زندگی ایده‌آل‌هایی را مد نظر دارد. پرستاران در جهت پیشبرد؛ حفظ و بازگرداندن سلامت و پیشگیری از بروز بیماری؛ تسکین دردها تلاش می‌کنند.

پرستاری حرفه‌ای پویا و حمایت‌گر است که از قوانین اخلاقی خاصی پیروی می‌کند و ریشه آن مراقبت از بیمار یعنی مفهومی که در چهار زمینه فعالیت آن(کار عملی؛ آموزش؛ مدیریت و تحقیق) نهفته می‌باشد.

در فرهنگ اسلامی و تعابیر قرآنی، آن هنگام که پرستار برای یاری انسان نیازمندی تلاش می‌کند و نیازهایش را برمی آورد، ‌مثل آن است که او را از مرگ رهایی بخشیده و بدین کار، موجبات خرسندی خداوند را فراهم کرده است؛ زیرا پرستاری که با تلاش خویش جان مجروح یا بیمار ناتوانی را نجات می‌دهد و برای بهبودی وی فعالیت می‌کند، به یقین او را زنده کرده است.

در اواسط قرن نوزدهم (1858 میلادی) پرستاری به نام "فلورانس نایتینگل" در دنیای پرستاری قد علم کرد و شیوه پرستاری نوین را ابداء و پایه گذاری کرد. و انقلابی عظیم در تربیت و آموزش پرستاران ایجاد کرد. او هدف از انجام خدمات پرستار را قرار دادن بیمار در بهترین شرایط ممکن به نحوی که طبیعت بتواند اثرات خود را اعمال نماید تعریف نمود. وی در سال 1860 اولین مدرسه پرستار نایتینگل را در بیمارستان سنت توماس تاسیس نمود.

رهبران پرستاری این حرفه را به عنوان یک علم و هنر تلقی کردند. با این وجود؛ تعریف حرفه پرستاری به مرور زمان تغییر کرده است. انجمن پرستاران آمریکا ( A.N.A. ) در بیانیه‌ای در سال 1995 پرستاری را تشخیص و درمان پاسخ‌های انسان به سلامتی و بیماری تعریف نمودند.


پرستاری در فرهنگ اسلامی

در فرهنگ اسلامی و تعابیر قرآنی، آن هنگام که پرستار برای یاری انسان نیازمندی تلاش می‌کند و نیازهایش را برمی آورد، ‌مثل آن است که او را از مرگ رهایی بخشیده و بدین کار، موجبات خرسندی خداوند را فراهم کرده است؛ زیرا پرستاری که با تلاش خویش جان مجروح یا بیمار ناتوانی را نجات می‌دهد و برای بهبودی وی فعالیت می‌کند، به یقین او را زنده کرده است و هر که فردی را زنده کند و به جامعه پر تلاش انسان‌ها باز گرداند، مثل آن است که خدمتی شایان به همه مردمان کرده است. قرآن کریم در آیه 32 سوره مائده در این باره می‌فرماید: "و هر کس انسانی را از مرگ رهایی بخشد، ‌چنان است که گویی همه مردم را زنده کرده است.

باید تاریخ پرستاری در اسلام را از پرستاری حضرت فاطمه علیهاالسلام دانست. حضرت زهرا علیهاالسلام در جنگ احد از پدر بزرگوارش پرستاری نمود و با چهارده تن از زنان مسلمان از زخمی‌ها پرستاری کردند.

پیامبر گرامی نیز در این زمینه می‌فرماید: هر کس برای برآوردن نیاز بیماری بکوشد چه آن را برآورده سازد و چه نسازد، از گناهانش پاک می‌شود مانند روزی که از مادر زاده شده است.

پرستاری از مجروحان و کمک به ناتوانان، در فطرت و نهاد هر انسانی وجود دارد که حاکی از اهمیت آن در زندگی اجتماعی است. سیره رهبران الهی نیز همواره بر این بوده که در میدان انجام کارهای پسندیده، گوی سبقت را از همه انسان‌ها بربایند و انسان کامل عصر خویش و الگو برای آیندگان باشند تا بدین ترتیب، بزرگ‌ترین مشوق انسان‌ها در عمل به نیکی‌ها گردند. یکی از کارهای نیک ،" پرستاری" از بیماران است و رهبران الهی نیز بدان همت می‌گماردند.


پرستاری در اسلام

آغاز پرستاری در اسلام با شروع جنگ‌های مسلمین و جهاد بوده است. در این جنگ‌ها؛ هم بانوان خاندان پیامبر صلی ‌الله علیه و آله و هم سائر زنان مسلمان در خدمت پرستاری سهیم بودند. و باید تاریخ پرستاری در اسلام را از پرستاری حضرت فاطمه علیهاالسلام دانست. حضرت زهرا علیهاالسلام در جنگ احد از پدر بزرگوارش پرستاری نمود و با چهارده تن از زنان مسلمان از زخمی‌ها پرستاری کردند.

دیگر پرستاران صدر اسلام عبارتند از: ام عماره(انیسه)؛ میمونه؛ رفیده؛ ام سلمه؛ ام عطیه و حضرت زینب کبرا علیهااسلام که از پنج امام در زمان‌های مختلف پرستاری نمود.

زینب نقش نگهدارى از قیام خون بار حسینى را بر عهده داشت که ‏قطعا اگر او این بار را بر دوش نمى‏گرفت، خون سالار شهیدان حضرت اباعبدالله الحسین صلوات الله علیه پایمال مى‏شد و بسیار دشوار بود که نهضت ابى‌عبدالله علیه السلام به مردم‏ اعلام و ابلاغ گردد و شاید بدون اسارت خاندان رسول الله و پیش‏تازى عقیله بنىهاشم علیهاالسلام در رسوا نمودن هیئت‏ حاکم، و تبلیغ او از انگیزه قیام برادرش، یزیدیان به هدف پلید خود نائل مى‏آمدند و نام رسول الله صلى الله علیه و آله را نه تنها از مناره‏هاى مساجد بلکه از تاریخ، پاک و محو مى‏کردند و این از نیّات ‏شوم آنان بود.


پرستاری حضرت یوسف (ع)

زمانی که حضرت یوسف (ع) در زندان مصر بود،‌ به زندانیان خدمت می‌کرد. خدمات او به زندانیان به گونه‌ای بود که توجه آنان را به سوی خود جلب کرد، ‌به طوری که آن حضرت را از نیکوکاران می‌دانستند. در این مورد در تفسیر بخشی از آیه 36 سوره یوسف؛ "ما تو را از نیکوکاران قرار دادیم"؛ به نظر عده‌ای از مفسرین، حضرت یوسف (ع) در زندان از بیماران زندانی، پرستاری و نیازهای آنان را برآورده می‌کرد. به این دلیل او را از نیکوکاران می‌دانستند.


نُسَیبه، پرستار با ارزش

تاکید اسلام بر بزرگداشت کار پرستاری و سفارش به انجام آن، باعث شده بود که بسیاری از اصحاب رسول خدا اعم از زن و مرد، به این کار اهتمام ورزند.

"نسیبه" یکی از زنان صدر اسلام است که با پیامبر صلی الله علیه و آله بیعت نمود. وی بیشتر روزها روزه دار بود و از عبادت خداوند غفلت نمی‌ورزید. این زن شجاع و با شهامت،‌ در جنگ‌های احد،‌ حنین، ‌حدیبه و یمامه شرکت داشت و همواره مَشکی بر دوش می‌کشید و خورجینی نیز در برداشت و هر جا تشنه‌ای می‌یافت و یا ناله مجروحی را می‌شنید، ‌بی‌درنگ بر بالینش حاضر می‌شد. وظیفه او، ‌رساندن آب به سربازان و نیز مداوای زخمیان بود.


حضرت زینب، پرستار نهضت حسینى

حضرت زینب علیهااسلام در سال پنجم هجری از مادری چون فاطمه زهرا علیهااسلام متولد شد و در دامان پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و حضرت علی علیه السلام پرورش یافت. یکی از سیره‌های عملی زندگی این بانوی الهی، پرستاری و دستگیری از حال بیماران و درماندگان بود. اتفاقات سختی که در طول حیات سراسر مرارت بار ایشان رخ داد؛ همچون بیماری مادر بزرگوارشان، ضربت خوردن پدر، مسمومیت برادر و بالاخره حادثه بزرگ کربلا، زینب را به عنوان الگوی پرستاران معرفی کرد.

مادرم، ای که هر روز و شب با اخلاق نیکویت، با دست مهربانت و با چشم دل سوزت به پرستاری از من همت می‌گماری و در ایام بیماری،‌ بی‌درنگ و سرگردان به دنبال التیامم می‌گردی و آسایش من را به همه دنیا ترجیح می‌دهی، این روز را به تو نیز تبریک می گویم،‌ ای پرستار بی توقع زندگی من.

پرستار بزرگ صحرای کربلا، در آن روز سخت، وظایف سنگینی به عهده داشت: تقویت روحیه مجروحان و خانواده شهدا، رسیدگی به بازماندگان و کمک به اطفال. هم چنین ایشان به مراقبت از حضرت سجاد علیه السلام نیز که در بیماری شدید به سر می‌برد، مشغول بود.

حیف است زینب سلام الله علیها را تنها پرستار بیمار بخوانند زیرا پرستارى از بیمار یکى از کوچک‏ترین مسؤولیت‌‏هاى حضرت زینب سلام الله علیها بود، و هر چند پرستارى وظیفه سنگین و ارزشمندى است و پرستار متعهد باید با صبر و حوصله، تحمل هر نوع ناملایمات براى انجام خدمتش ‏بنماید و چنین کارى از عهده هر کس بر نمى‏آید ولى با این حال ‏مقام زینب کبرى سلام الله علیها، آن ‏قدر والا و عظیم است که او را پرستار انقلاب حسینى باید بنامیم، زیرا این پرستارى به مراتب مهم‏تر و سرنوشت‏ سازتر از پرستارى بیمار بود. زینب نقش نگهدارى از قیام خون بار حسینى را بر عهده داشت که ‏قطعا اگر او این بار را بر دوش نمى‏گرفت، خون سالار شهیدان حضرت اباعبدالله الحسین صلوات الله علیه پایمال مى‏شد و بسیار دشوار بود که نهضت ابى‌عبدالله علیه السلام به مردم‏ اعلام و ابلاغ گردد و شاید بدون اسارت خاندان رسول الله و پیش‏تازى عقیله بنىهاشم علیهاالسلام در رسوا نمودن هیئت‏ حاکم، و تبلیغ او از انگیزه قیام برادرش، یزیدیان به هدف پلید خود نائل مى‏آمدند و نام رسول الله صلى الله علیه و آله را نه تنها از مناره‏هاى مساجد بلکه از تاریخ، پاک و محو مى‏کردند و این از نیّات ‏شوم آنان بود.

عقیله بنىهاشم علیهاالسلام در پس آن مصیبت ‏بزرگ؛ آن چنان ‏بار سنگین پرچم ولایت را بر دوش گرفت و در برابر کفر ایستاد و سخنرانى کرد و حرکت را در مردگان آغاز نمود که از آن جا حرکت توابین و دیگر حرکت‏هاى اسلامى آغاز شد و تا امروز و فردا و فرداها، آثار این ‏حرکت عظیم زینبى، هویدا است و به برکت این بانوى بزرگوار و قیام مبارکش، هم‏ چنان بیرق‏هاى خونین عاشورا به نشانه روز انتقام مظلوم از ظالم، در سراسر جهان افراشته مى‏شود. زیرا زینب کبرى سلام الله علیها بود که پیام ‏خونین حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام را به تمام نسل‏ها و عصرها رساند.


پرستاری در ایران

در سال 1294 شمسی نخستین آموزشگاه پرستاری در ایران گشایش یافت که دوره آموزشی سه ساله جهت علاقه‌مندان این رشته برگزار می‌کرد. در سال 1314 در شهرهای تبریز؛ مشهد و شیراز آموزشگاه‌های پرستاری تاسیس شد. در سال 1320 آموزشگاه پرستاری دانشگاه تهران افتتاح شد. و در سال 1335 وزارت بهداری برای تدوین برنامه‌های آموزشی پرستاری از کارشناسان بین‌المللی پرستاری استفاده نمود و اولین کنفرانس بزرگ پرستاری را در تهران برگزار کرد.

از آنجایی که نیروی انسانی تعلیم یافته پرستاری جوابگوی نیاز جامعه نبود در سال 1338 به منظور جبران این کمبود اولین آموزشگاه بهیاری تاسیس شد.

لازم به ذکر است هم اکنون تعلیم پرستاران با مهارت‌های روز پرستاری جهان تا مقطع دکترای پرستار در ایران انجام می‌گیرد. و همه ساله خیل مشتاقان به این سفید جامگان می‌پیوندند.


پرستار مهربان

 در خاتمه شایسته است از پرستاران فداکار و بی‌توقعی یاد کنیم که همواره از مهربانی و دلسوزیشان بهره‌مند بوده‌ایم؛ به مادرانی که همواره در زندگی به شیر زنانی همچون زینب علیهاالسلام تاسی نموده‌اند تا در رویارویی با مصائب و دشواری‌های زندگی مرهمی بر دل‌های مجروحمان گذارند.

مادرم، ای که هر روز و شب با اخلاق نیکویت، با دست مهربانت و با چشم دل سوزت به پرستاری از من همت می‌گماری و در ایام بیماری،‌ بی‌درنگ و سرگردان به دنبال التیامم می‌گردی و آسایش من را به همه دنیا ترجیح می‌دهی، این روز را به تو نیز تبریک می گویم،‌ ای پرستار بی توقع زندگی من.

منبع: تبیان


  
  

 

 

- شما پرستاران عزیز حقیقتاً فرشتگان رحمت براى افراد بیمار و بیماردار جامعه محسوب مىشوید.

- روز پرستار را که مصادف با روز ولادت بانوى فداکار تاریخ اسلام، زینب کبرى، است تبریک عرض مى‌کنیم. آن بزرگوار هم مثل شما دشوارترین کار را در صحنه عاشورا بر عهده داشت؛ یعنى پرستارى از کودکان، درماندگان، زنان و بى پناهان.

- باید فهم عمومى جامعه و فرهنگ عام مردم ما این مطلب را به درستى درک کند که براى حفظ سلامتى در جامعه، اهمیت پرستارى در طراز اول قرار دارد؛ یعنى اگر بهترین پزشکان و جراحان کار خودشان را با بیمار به بهترین وجه انجام دهند، اما از آن بیمار پرستارى نشود، به طور غالب، کار آن پزشک یا جراحِ عالیقدر بى‌فایده خواهد بود. نقش پرستارى و بیماردارى در حفظ سلامت و بازگشت سلامت بیمار، معادل است با نقش یک پزشک ماهر. بسیارى از این نکته غفلت دارند؛ لذا آن وزن و ارزشى که باید براى پرستار در نظر گرفته شود، از ذهن آنها مغفول مىماند و به آن توجه نمىکنند.

- پرستارى یکى از سخت‌ترین کارها از لحاظ فشار روحى و جسمى براى پرستار است. نشستن پهلوى بیمار، معاشر بودن دائمى با بیمار، شکوه‌ى بیمار را شنیدن، با او به مهربانى رفتار کردن، به او لبخند زدن، او را با عمل، رفتار و پذیرایى خود از رنج‌هاى فراوان دوران بیمارى رهاندن، تحملِ پولادین لازم دارد.

- سختى کار پرستار سختى جسمى نیست؛ کلنگ زدن و در فضاى سختِ فرض بفرمایید معدن یا امثال آن رفتن نیست؛ اما از لحاظ فشار روحى و عصبى از آن سخت‌تر است. کسانى که سختى مشاغل را درجه‌بندى مى‌کنند، باید این نکته را در نظر داشته باشند.

- اما آنچه به شما پرستاران مىخواهم عرض کنم، این است که کار همان طور که گفتیم و خیلى بیشتر از آن را خود شما حس و لمس مىکنید، بدون تردید دشوار است، اما در میزان الهى، کفه‌هاى دشوارى و پاداش همیشه با هم برابر هستند. امکان ندارد که کارى دشوارتر باشد، اما پاداش آن با کارى که دشوارى‌اش کمتر از آن است برابر باشد، یا از آن کمتر باشد. در میزان الهى، همه چیز با محاسبه است؛ «مثقال ذرة» که در قرآن خوانده‌اید؛ یعنى به قدر سنگینىِ یک ذره. ذره یعنى آن ذرات و غبارى که شما با چشم آنها را نمىبینید؛ مگر هنگامى که از یک روزنه نورى داخل اتاق بتابد، بعد شما این ذرات شناور را در فضا مىبینید. یک ذره، یعنى یک دانه از آنها، چقدر سنگینى دارد؟ به قدر سنگینى آن، در میزان الهى محاسبه است. بنابراین اگر شما کار نیکى انجام بدهید، این کار نیک در ترازوى محاسبه الهى به حساب مىآید و وقتى آن را با نیت خالص و براى خدا و با انگیزه معنوى و الهى انجام دهید، همان ذره پیش خداى متعال به تدریج به یک کوه؛ کوه ثواب، تبدیل مىشود؛ به کار خودتان به این چشم نگاه کنید.

- همان طور که گفتم، پرستار فرشته رحمت براى بیمار است. آن وقت که بیمار از همه جا دستش کوتاه است، در آن ساعاتى که حتى همسر، فرزندان و پدر و مادر بیمار هم بالاى سرش نیستند، چشم امیدش بعد از خدا به پرستار است و این پرستار است که مثل ملائکه آسمانى، مثل فرشتگان رحمت، به دردها، مشکلات و به نیازهاى جسمى و عاطفى او پاسخ مىدهد؛ اینها خیلى مهم است؛ اینها پیش خداى متعال فراموش نمىشود.

- البته ممکن است هیچ چشمى هم این زحمت شما را نبیند. خیلى از زحماتى که شما مىکشید و رنج‌هایى که مى‌برید، کسى آنها را نمىبیند. گاهى یک لبخند شما به بیمار دل افسرده، به او جانِ دوباره مىدهد. چه کسى این لبخند را مىبیند؟ چه کسى آن را به حساب مىآورد؟ چه کسى یک معادل و پاداش مالى و پولى در مقابل این لبخند مىگذارد؟ هیچ کس؛ اما کرام الکاتبین مىبینند؛ محاسبه گرانِ میزان الهى همین لبخند شما را مىبینند. اگر در عوضِ لبخند، اخم هم بکنید، اخم شما را هم مىبینند. هیچ حسنه و هیچ سیّئه‌یى از دید تیزبین حسابگران دیوان الهى و میزان الهى غائب نیست. قدر این کار و این خدمت با ارزش را بدانید.

- و اما نکته‌ایى که به مسؤولان عرض مىکنم؛ که مسؤولان ذیربط مسائل مدیریتى کشور بایستى براى این شغل یک باب جداگانه و تازه‌ایى باز کنند. مسأله استخدام، مسأله آموزش در حین خدمت، استراحت دادن به قشر پرستار، موضوعاتى است که در ماهیت کار پرستارى اثر مىگذارد. اگر نقش پرستار این قدر مهم است - که هست - پس پرستارِ خسته، پرستارِ از کار مانده، پرستارِ چند نوبتِ کارىِ پشت سر هم کار کرده‌ى از روى ناچارى، دیگر نمى‌تواند این نقش را ایفا کند. پرستارى که با دلزدگى و بى حوصلگى و خستگى بخواهد کار کند و راضى از کار خود نباشد، دیگر نمىتواند این نقش را ایفا کند. پرستار باید با نشاط، سرحال، آماده و شائق به خدمت، آشناى با معلوماتى که او را کمک مىکند به خدمت، باشد و امکانات و مقدمات این مسائل را بایستى مسؤولان فراهم کنند.

منبع:تبیان


  
  

یام امام‌خمینی‌(ره) در 12فروردین 58

کنگره‌های 2500ساله طاغوت فرو ریخت

روز جمهوری اسلامی

چکیده: من به ملت بزرگ ایران که در طول تاریخ شاهنشاهی، که با استکبار خود آنان را خفیف شمردند و بر آنان کردند آنچه کردند، صمیمانه تبریک می‌گویم. خداوند تعالی بر ما منت نهاد و رژیم استکبار را با دست توانای خود که قدرت مستضعفین است در هم پیچید و ملت عظیم ما را ائمه و پیشوای ملتهای مستضعف نمود، و با برقراری جمهوری اسلامی، وراثت حقه را بدانان ارزانی داشت. من در این روز مبارک، روز امامت امت و روز فتح و ظفر ملت، جمهوری اسلامی ایران را اعلام می‌کنم.

 

متن کامل پیام امام خمینی، بنیانگزار جمهوری اسلامی ایران (ره) که در 12 فروردین 1358 به مناسبت سالروز جمهوری اسلامی ایران منتشر شد به شرح زیر است:

 

«بسم الله الرحمن ارحیم»

و نرید ان نمن علی الذین استضعفوا فی الارض و نجعلهم ائمه و نجعلهم الوارثین. صدق الله العظیم

من به ملت بزرگ ایران که در طول تاریخ شاهنشاهی، که با استکبار خود آنان را خفیف شمردند و بر آنان کردند آنچه کردند، صمیمانه تبریک می‌گویم. خداوند تعالی بر ما منت نهاد و رژیم استکبار را با دست توانای خود که قدرت مستضعفین است در هم پیچید و ملت عظیم ما را ائمه و پیشوای ملتهای مستضعف نمود، و با برقراری جمهوری اسلامی، وراثت حقه را بدانان ارزانی داشت. من در این روز مبارک، روز امامت امت و روز فتح و ظفر ملت، جمهوری اسلامی ایران را اعلام می‌کنم. به دنیا اعلام می‌کنم که در تاریخ ایران چنین رفراندمی سابقه ندارد که سرتاسر مملکت با شوق و شعف و عشق و علاقه به صندوقها هجوم آورده و رای مثبت خود را در آن ریخته و رژیم طاغوتی را برای همیشه در زباله‌دان تاریخ دفن کنند.

 

من از این همبستگی که جز مشتی ماجراجو و بیخبر از خدا، همه و همه به ندای آسمانی واعتصموا بحبل الله جمیعا لبیک گفتند، و با تقریبا اتفاق آرا به جمهوری اسلامی رای مثبت دادند و رشد سیاسی و اجتماعی خود را به شرق و غرب ثابت کردند، تقدیر می‌کنم. مبارک باد بر شما روزی که پس از شهادت جوانان برومند و داغ دل مادران و پدران و رنجهای طاقت‌فرسا، دشمن غول صفت و فرعون زمان را از پای درآوردید، و با رای قاطع به جمهوری اسلامی، حکومت عدل الهی را اعلام نمودید. حکومتی که در آن، جمیع اقشار ملت با یک چشم دیده می‌شوند و نور عدالت الهی بر همه و همه به یک طور می‌تابد، و باران رحمت قرآن و سنت بر همه کس به یکسان می‌بارد. مبارک باد شما را چنین حکومتی که در آن اختلاف نژاد و سیاه و سفید و ترک و فارس و لر و کرد و بلوچ مطرح نیست. همه برادر و برابرند؛ فقط و فقط کرامت در پناه تقوا و برتری و به اخلاق فاضله و اعمال صالحه است.

 

مبارک باد بر شما روزی که در آن تمام اقشار ملت به حقوق خود می‌رسند، فرقی بین زن و مرد و اقلیتهای مذهبی و دیگران در اجرای عدالت نیست. طاغوت دفن شد و طغیان و سرکشی به دنبال او دفن می‌شود، و کشور از چنگال دشمنهای داخلی و خارجی و چپاولگران و غارت پیشگان نجات یافت. اینک شما ملت شجاع، پاسداری جمهوری اسلامی هستید. اینک شما هستید که باید این اثر الهی را با قدرت و قاطعیت حفظ کنید و نگذارید بقایای رژیم متعفن که در کمین نشسته‌اند و طرفداران دزدان بین‌المللی و نفت‌خواران مفتخوار در بین صفوف فشرده شما رخنه کنند. اینک شمایید که باید مقدرات خود را به دست بگیرید و مجال به فرصت طلبان ندهید، و با قدرت الهی که مظهر آن جماعت است، قدمهای بعدی را بردارید، و با فرستادن طبقه فاضله و امنای خود در مجلس موسسان، قانون اساسی جمهوری اسلامی را به تصویب برسانید، و همان طور که با عشق و علاقه به جمهوری اسلامی رای دادید، به امنای امت رای دهید تا مجالی برای بداندیشان نماند.

 

صبحگاه 12 فروردین - که روز نخستین حکومت الله است - از بزرگترین اعیاد مذهبی و ملی ماست. ملت ما باید این روز را عید بگیرند و زنده نگه دارند. روزی که کنگره‌های قصر 2500 سال حکومت طاغوتی فرو ریخت، و سلطه شیطانی برای همیشه رخت بربست و حکومت مستضعفین که حکومت خداست به جای آن نشست.

 

هان! ای ملت عزیز که با خون جوانان خود حق خود را به دست آوردید، این حق را عزیز بشمرید و از آن پاسداری کنید، و در تحت لوای اسلام و پرچم قرآن، عدالت الهی را با پشتیبانی خود اجرا نمایید. من با تمام قوا در خدمت شما که خدمت به اسلام است، این چند روز آخر عمر را می‌گذرانم، و از ملت انتظار آن داریم که با تمام قوا از اسلام و جمهوری اسلامی پاسداری کنند.

 

من از دولتها می‌خواهم که بدون وحشت از غرب و شرق، با استقلال فکر و اراده، باقیمانده رژیم طاغوتی را که آثارش در تمام شئون کشور ریشه دارد پاکسازی کنند، و فرهنگ و دادگستری و سایر وزارتخانه‌ها و ادارات که با فرم غربی و غربزدگی به پا شده است به شکل اسلامی متحول کنند، و به دنیا عدالت اجتماعی و استقلال فرهنگی و اقتصادی و سیاسی را نشان دهند. از خداوند تعالی عظمت و استقلال کشور و امت اسلامی را خواستارم.

 

                                                                                                                                والسلام علیکم و رحمة الله.

 منبع:سایت تبیان


  
  

باز دلم هوای شلمچه کرده است


در تعطیلات نوروزی که مناطق عملیاتی دفاع مقدس مملو از زائران سرزمین های نور می شود شلمچه یکی از پر ازدحام ترین یادمان های مناطق عملیاتی است.


 

شلمچه من دلم جا می گذارم

خودم را بی خودم وا می گذارم

میان لاله ها سر گشته ا م

من دلم را با تو تنها می گذارم

در شلمچه  تمامی دوران دفاع مقدس را می توان مرور کرد. اینجا بیشترین شباهت را به کربلا دارد و هر کسی به وسع خود دل به زیارت مشهد شهیدان می دهد. تعطیلات نوروزی فرصت مناسبی برای زیارت شهدا آن هم در مناطق گرم جنوب است.

در این ایام مناطق عملیاتی دفاع مقدس مملو از زائران سرزمین های نور می شود و شلمچه یکی از پر ازدحام ترین یادمان های این مناطق است. در اینجا، ابتدا زائران زیارت نامه شهیدان شلمچه را می خوانند سپس با احترام و سلام گفتن بر شهیدان ارادت خالصانه خود را ابراز می کنند.

راهیان نور

زیارت قبور هشت شهید گمنام عملیات کربلای پنج و سپس دیدن وسایل بر جا مانده از شهدا.

خواندن نماز و یا شرکت در نمازهای جماعت در این یادمان، تلاوت قرآن و خواند دعا، تماشای تصاویر شهدای هشت سال دفاع مقدس و صحنه های رزم بی امان رزمندگان اسلام با دشمن بعثی ،خاطرات سال های حماسه را تداعی می کند.

تصاویر به خاک افتادن جوانان و نجوای آنان با شهیدان، خلوت برخی زائران برای نوشتن خاطره یا دل نوشته، حضور رزمندگان سال های دفاع مقدس که حالا مو سپید کرده اند و ایام جوانی خود را در شلمچه دوباره مرور می کنند و حضور جانبازانی که بخشی از اعضای بدن خود را در شلمچه و سایر مناطق عملیاتی جا گذاشته اند بسیار دیدنی است.

آقای احمد مظفری یکی از رزمندگانی است که ایام جوانی خود را در شلمچه گذرانده . ایشان شلمچه را در وبلاگ خود (راهیان نور) چنین توصیف کرده است :

سلام بر عشق ، سلام بر همدم و همراز عشق یعنی شهید و شهادت

قصه عشق را باید با غروب بود تا دانست و با هوای ابری پاییزان و با مرغی که به ناچار پشت میله های بی احساس قفس نغمه سرایی می کند.

ماجرای غم انگیز ما را در محفل شمع و پروانه بایستی شنید و با لبخندهای پیوند خورده با اشک و در آه سوزان شن های داغ دیده ... باز دلم هوای شلمچه کرده است .

باز از فرسنگ ها راه بوی عطر خاکریزهایش مستم می کند . باور کنید خودم هم دیگر خسته شده ام . همین که می آیم نفسی بگیرم و با شهر بسازم ، همین که می آیم آرام آرام با زندگی روزمره دست اخوت دهم ، نمی دانم چه می شود که درست هنگام هنگامه ، آنجا که می روم تا فتحی دیگر در بودنم را رقم بزنم ، به سراغم می آیند .

خدایا چاره ای ... درمانی ... راهی ... خودم هم خوب می دانم که یک بیابان و چند خاکریز و یک غروب نمی تواند این چنین هستی ام را به بازی بگیرد . که بیابان بسیار است و خاکریز مشتی خاک و غروب کالایی که همه جا یافت می شود ...

وقتی « برقه ای » تیر خورد ، تا لحظه آخر می خندید .. به خدا قسم می خندید . . من با همین چشمانم دیدم . وقتی می گویم « برقه ای » ، شما پاکی را یک روح فرض کنید و کالبدی به نام سید رضی الدین برقه ای را برایش بپوشانید

 آری !

آری ! آنچه عنان وجودم را در کف دارد ، ارواح بلندی است که از مشتی خاک ، شلمچه ساخته اند . قربان آن ستونی که نیمه های شب پیچ و خم خاکریزها را به آرامش حرکت ابرها طی می کرد . قربان آن اشکی که در پرتو منورهای عشق با لبخند ، عقد اخوت می خواند .

قربان آن انگشتی که وقتی بر ماشه بوسه می زد ، تمام کائنات بر آن بوسه می زدند . قربان آن نمازی که در سنگر شروع می شد و در بهشت به اتمام می رسید .

شلمچه

ای مردم! به حرم پاک امام قسم، وقتی «بخشی» در کنج خاکریزی آرام گرفته بود، تا ساعت ها نمی دانستم که خواب است یا شهید گشته، وقتی می گویم بخشی، شما قلم بردارید و هر آنچه از خوبی می دانید بنویسید، آنگاه چهره معصومش بر صفحه ظاهر می شود .

ای شهیدان! گمان می کردیم گذشت زمان، هوای سرزمین پاکتان را از ذهنمان خواهد زدود. اما داغ فراق شما روز به روز بیشتر آبمان می کند.

ای مردم! وقتی «برقه ای» تیر خورد، تا لحظه آخر می خندید ... به خدا قسم می خندید ... من با همین چشمانم دیدم .

وقتی می گویم «برقه ای»، شما پاکی را یک روح فرض کنید و کالبدی به نام سید رضی الدین برقه ای را برایش بپوشانید .

ای مسلمانان! به خداوندی خدا قسم «لطیفیان» در آخرین کلماتش با بچه ها شوخی می کرد. بروید از شلمچه بپرسید و وقتی می گویم لطیفیان، شما جدیت و مردانگی را بگیرید و برایش اندام بسازید .

ای شهیدان! هنوز هم که هنوز است ، هر آب خنکی که می نوشیم ، به یاد لب های خشکیده تان در شلمچه ، اشک می ریزیم. هنوز هم که هنوز است ، هر وقت غذا می خوریم پیش از آن با خاطره های شیرین شما دعای سفره می خوانیم .

هنوز هم که هنوز است تنها افتخارمان این است که روزی با شما بودیم . خوشحالم که هنوز با کسانی رفت و آمد دارم که چون خودم داغ دیده و تنهایند . خوشحالم که هنوز وقتی غروب می شود ، هر جا که باشم مرغ خیالم پر می گیرد و بر بام احساس می نشیند و به یاد سنگرهای خون آلود برای دلم نغمه سرایی می کند . 

ای مردم ! ما همه خواهیم رفت . شما می مانید و راه ...

تو را به جان امام نگذارید یاد امام و جبهه ها از دلها زدوده شود ...

 

منبع:سایت تبیان