سفارش تبلیغ
صبا ویژن
دل احمق در دهانش و دهان حکیم دردلش است . [امام عسکری علیه السلام]
لوگوی وبلاگ
 

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :41
بازدید دیروز :30
کل بازدید :78082
تعداد کل یاداشته ها : 141
103/1/10
7:1 ع
مشخصات مدیروبلاگ
 
لیلا ناصری خواه[50]
شهیدحکیم اسماعیل زاده فرزند:خلیل تاریخ تولد:1345کنگان تارخ ومحل شهادت:67میمک مدفن:کنگان "درقبال خون شهیدان بایدازوطن به قیمت جان ومال که شده دفاع کنیم، چراکه این وطن امانتی می باشدکه هرکدام ازشهدابه ماسپرده اند."

خبر مایه
بایگانی وبلاگ
 
شهید[1] شهادت چیست؟[1] سرود جمهوری اسلامی ایران[1] زندگینامه شهیدسربازرشیدوفداکارصادق پورسقایی[1] زندگینامه شهیدسربازرشیدوفداکارصادق پورسقایی[1] فایل صوتی+متن زیارت عاشورا[1] شهید[1] وصیت نامه شهید«صادق پورسقایی»[1] همزبان[1] طلائیه نقطه وصل زمین وآسمان[1] حدیث[1] امام محمدباقر[1] یادغواصان[1] حدیث[1] حفظ ارزش ها[1] عیدغدیرخم برتمام شیعیان جهان مبارکباد[1] حدیث2[1] اولین های دفاع مقدس[1] حمله چلچراغ (فروغ جاویدان) منافقین[1] ماه مُحَرّم[1] امداد غیبی[1] عکس امام خمینی (ره)[1] نمایشگاه[1] پیام رادیویی دشمن به رزمندگان اسلام[1] حدیث عشق[1] 22بهمن[1] امام خمینی[1] لبخند بزن رزمنده[1] بسیجی خستگی را خسته کرد[1] جعبه های کوچک آبی[1] وصیت نامه[1] شهرمنورها[1] حدیث[1] از عشق تا شعار[1] اسفند 1388[3] فروردین 1389[5] اردیبهشت 1389[7] خرداد 1389[4] تیر 1389[1] امام رضا[1] حجت بن حسن[1] حضرت قائم[1] خلوت با بهترین دوست[1] مرداد 89[4] شهریور 89[3] لطیفه های کلّه گنجشکی[1] شب مهم(آغاز شب های قدر)[1] قلب رمضان(شب قدر)[2] مهر 89[4] آبان 89[15] بهمن 89[3] اسفند 89[1] فروردین 90[3] خرداد 90[1] روز پدر[1] تیر 90[1] روز پاسدار[1] روز پاسدار(2)[1] ولادت امام زین العابدین علیه السلام[1] عیدمبعث[1] مرداد 90[1] شهریور 90[5] آبان 90[11] آذر 90[12] فروردین 91[5]
لوگوی دوستان
 

شهید صادق گنجی به روایت فرزندش
ارم نیوز : چه کسی می داند غم در زندگی من چقدر سایه افکنده است. من 8 ساله بودم که پدرم در گذشت در جبهه جنگ جسد های به خاک افتاده را دیده ام ،فراق برادرم نادر نیز ،بخش دیگری است که با آن رو به رو شده ام .شاید به همین دلیل است که اوقات خالی برای من بسیار با اهمیت است ،لیکن هر از چند گاهی غمم عود می کند .

زندگینامه

چه کسی می داند غم در زندگی من چقدر سایه افکنده است. من 8 ساله بودم که پدرم در گذشت در جبهه جنگ جسد های به خاک افتاده را دیده ام ،فراق برادرم نادر نیز ،بخش دیگری است که با آن رو به رو شده ام .شاید به همین دلیل است که اوقات خالی برای من بسیار با اهمیت است ،لیکن هر از چند گاهی غمم عود می کند .
زندگی ام توام با انقلاب ایران است .از 12 سالگی در مبارزات انقلابی شرکت کرده ام ،در دوران شاه دستگیر شده ام ولی به دلیل سن کم مجازاتم نکردند ،پس از انقلاب کارهای مختلفی برای خدمت به مردم انجام داده ام،زیرا پس از انقلاب توجه ها به مردم معطوف بود.   
                                                                                          
                شهید صادق گنجی در مراسم تودیع
                                                                                         
شهید صادق گنجی در سپیده دم روز 6 اردیبهشت ماه سال 1342 در یک خانواده مذهبی در شهر فسا دیده به جهان گشود .خانواده ایشان به علت ماموریت پدرش که فردی ارتشی بود از برازجان به فسا رفته بودند .پس ازاو ،دو برادرو سه خواهر نیز به جمع خانواده پیوستند .هشت سال گذشت که ناگهان طوفان سهمگینی مسیر زندگیش را به کلی عوض کرد و از نعمت وجود پدر محروم گشت .صادق در دوران دبستان و راهنمایی و دبیرستان دانش آموز ممتازی بود.او پانزده ساله بود که انقلاب اسلامی به پیروزی رسید .وی که حیطه فعالیتهایش را در خور روح تعالی طلب خود می دید ،پس از اتمام دوران دبیرستان راهی تهران شد و به جرگه طلاب علوم دینی پیوست .به همین منظور در مدرسه عالی شهید مطهری ثبت نام نمود و با امتیازی عالی قبول شد . از آن پس به طور شبانه روزی در مدرسه مشغول تحصیل و تهذیب نفس بود .
در سال 1359 با آغاز جنگ تحمیلی به عنوان مبلغ به جبهه ها اعزام شد و به صورت غیر مستمر به مدت بیست ماه در جبهه های مختلف حضور یافت .سال 1363 بود و صادق بیست و یک بهار از عمرش می گذشت که ازدواج کرد و وارد مرحله جدیدی از زندگی شد . او مدتی به عنوان رئیس گزینش کشتیرانی جمهوری اسلامی ایران خدمت نمود و سپس مسئولیت بازرسی اداره عقیدتی سیاسی رادر نیروی دریایی سپاه پاسداران  به عهده گرفت.ا و مدت کمی نیز در اداره مبارزه با منکرات تهران فعالیت داشت .
این دانشمند جوان به سبب دید سیاسی قوی و معلومات و اطلاعات گسترده ای که داشت مورد توجه مسئولین وزارت ارشاد قرار گرفته ،چند ماهی در آنجا مشغول خدمت بود تا شایستگی اش برای کار در خارج از کشور برای همه روشن شد .
او در سال 1365 در روز نهم تیر ماه ،همراه خانواده اش عازم کشور پاکستان شد تا در شهر لاهور ،مسئولیت نمایندگی فرهنگی جمهوری اسلامی ایران را به عهده گیرد در آن زمان 24 سال داشت. او  با توجه به هوش و ذکاوت سر شار و قلبی مطمئن برای خدمت به مسلمین و بیدار سازی آنها در زمانی کمتر از دو ماه پس از اقامت در لاهور ،زبان اردو را که زبان رایج پاکستان و هندوستان است به خوبی فرا گرفت و از این طریق توانست ارتبات قوی با کلیه احزاب و گروهها و همه افراد سر شناس حکومتی و نمایندگان مجلس و حتی مردم کوچه و بازار بر قرار کند. در سال 1368و 1367 به عنوان نماینده ایران برای شرکت در سمینار ائمه اطهار(ع) که در هندوستان و در شهر دهلی نو بر گزار شد ،شرکت نمود و پیام اسلام و انقلاب اسلامی رابه همه رسانید و باعث افتخار ایران شد .
مردم پاکستان که فکر فراق محبوب ،دلهایشان را می لرزاند ،از هر گروهی که بودند ،سعی داشتند برای مراسم تودیع ،میزبان او باشند اما فرصت کم و عاشقان بسیار قرار بر این شد که برنامه طوری تنظیم شود که از هر قشری ،گروهی با هم یک بر نامه داشته باشند که در مجموع 55 مراسم تودیع در نظر گرفته شد این جلسات از طرف رئیس مجلس ،وزرای اعلای ایالات پنجاب ،وزیر کار ،نمایندگان مجلس و اساتید دانشگاههای لاهور منعقد گردید. صادق 28 ساله ،در 54 مراسم شرکت و سخنرانی کرد .او در صحبتهایش از هجر و فراق لاهور سخن ها گفت . چهار شنبه 28/9/1369 بود و آخرین مراسم تودیع که از طرف ادبا ،نویسندگان ،شعرا و خبر نگاران در هتل اینتر نشنال لاهور بر گزار شده بود . این شهید عزیز به منظور شرکت در جلسه در ساعت 45 ،7 دقیقه جلو درب هتل می رسد و به محض پیاده شدن از ماشین ،مورد هجوم وحشیانه چند تن از ایادی استکبار جهانی ووها بیون ملحد قرار می گیرد و با رگبار دشمن به خون می غلطد و خون پاک مطهرش ،زمین لاهور را برای همیشه رنگین می کند.