سفارش تبلیغ
صبا ویژن
در جوانی، سخت در عبادت کوشا بودم .پدرم به من فرمود : «پسرکم ! کمتر از آنچه می بینم ، خودت رارنجه ساز که خداوند ـ عزّوجلّ ـ، هرگاه بنده ای را دوست بدارد، از او به کم خشنود می شود» . [امام صادق علیه السلام]
لوگوی وبلاگ
 

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :16
بازدید دیروز :1
کل بازدید :78027
تعداد کل یاداشته ها : 141
103/1/9
5:46 ع
مشخصات مدیروبلاگ
 
لیلا ناصری خواه[50]
شهیدحکیم اسماعیل زاده فرزند:خلیل تاریخ تولد:1345کنگان تارخ ومحل شهادت:67میمک مدفن:کنگان "درقبال خون شهیدان بایدازوطن به قیمت جان ومال که شده دفاع کنیم، چراکه این وطن امانتی می باشدکه هرکدام ازشهدابه ماسپرده اند."

خبر مایه
بایگانی وبلاگ
 
شهید[1] شهادت چیست؟[1] سرود جمهوری اسلامی ایران[1] زندگینامه شهیدسربازرشیدوفداکارصادق پورسقایی[1] زندگینامه شهیدسربازرشیدوفداکارصادق پورسقایی[1] فایل صوتی+متن زیارت عاشورا[1] شهید[1] وصیت نامه شهید«صادق پورسقایی»[1] همزبان[1] طلائیه نقطه وصل زمین وآسمان[1] حدیث[1] امام محمدباقر[1] یادغواصان[1] حدیث[1] حفظ ارزش ها[1] عیدغدیرخم برتمام شیعیان جهان مبارکباد[1] حدیث2[1] اولین های دفاع مقدس[1] حمله چلچراغ (فروغ جاویدان) منافقین[1] ماه مُحَرّم[1] امداد غیبی[1] عکس امام خمینی (ره)[1] نمایشگاه[1] پیام رادیویی دشمن به رزمندگان اسلام[1] حدیث عشق[1] 22بهمن[1] امام خمینی[1] لبخند بزن رزمنده[1] بسیجی خستگی را خسته کرد[1] جعبه های کوچک آبی[1] وصیت نامه[1] شهرمنورها[1] حدیث[1] از عشق تا شعار[1] اسفند 1388[3] فروردین 1389[5] اردیبهشت 1389[7] خرداد 1389[4] تیر 1389[1] امام رضا[1] حجت بن حسن[1] حضرت قائم[1] خلوت با بهترین دوست[1] مرداد 89[4] شهریور 89[3] لطیفه های کلّه گنجشکی[1] شب مهم(آغاز شب های قدر)[1] قلب رمضان(شب قدر)[2] مهر 89[4] آبان 89[15] بهمن 89[3] اسفند 89[1] فروردین 90[3] خرداد 90[1] روز پدر[1] تیر 90[1] روز پاسدار[1] روز پاسدار(2)[1] ولادت امام زین العابدین علیه السلام[1] عیدمبعث[1] مرداد 90[1] شهریور 90[5] آبان 90[11] آذر 90[12] فروردین 91[5]
لوگوی دوستان
 

بسمه تعالی

                                        پیام رادیویی دشمن به رزمندگان اسلام        

در منطقه عملیاتی ثامن الائمه (شمال آبادان) در قالب گردان مالک اشتر مستقر بودیم . چند روزی جنب و جوش عجیبی در مناطق عملیاتی جنوب احساس می شد ( سازماندهی نیروها، جابجایی تجهیزات ، امکانات تدارکاتی و نظامی ) و...در یکی از همین شبها به دستور فرماندهی گردان، ارکان و فرماندها ن گروهانها و دسته ها را به سنگر خود دعوت و جلسه ای تحت عنوان آمادگی نیروها برای یک کار جدید تشکیل شد و از ما خواست با همگاری بچه ها ی اطلاعات عملیات به شلمچه (منطقه عملیاتی کربلای 5 ) جهت شناسایی عزیمت و در دستور کار خود قرار دهیم . بعد از چند روز با هماهنگی نیرو ها ی اطلاعات عملیات و شناسایی به آنجا اعزام شدیم .قرار شد گردان مالک اشتر در جزیره فیاض که ضلع غربی خرمشهر واقع شده بود مستقر شود. روبروی ما جزایر ام الطویل – بنجانیه- ام الرصاص دوعیچی و غیره بود. چند شبانه روز آنجا را شناسایی کردیم و از نظر استحکامات نظامی و تعداد نیروهای دشمن نیروها را با وضعیت و موقعیت (موانع طبیعی و مصنوعی ) آنجا آشنا کردیم. ما بایداز تجر بیات نیروهای قبلی که در آنجا مستقر بودند استفاده می کردیم لذا با توجه به اینکه گردان می بایست به جایگزین یکی از گردانهای دیگر برود با فرماندهی آن هماهنگی های لازم بعمل آمد و به اتفاق وی و بچه های اطلاعات عملیات به منطقه اعزام شدیم. او دو نکته مهم عنوان کرد یکی اینکه اینجا منطقه ای آر ام و بدون درگیری است صبح ها عراقی ها در رودخانه مشغول کارهای شخصی (شنا کردن و شستشوی لباسها و...) هستند.دوم اینکه نظر او این بود که شما باید نیروها را ظهر جایگزین کنید.

علاوه بر شناسایی منطقه، این دو نکته برای ما خیلی حائز اهمیت بود زیرا تجربیات نشان داده بود که نیرو های نظامی باید رد هوای تارک جابجا و جایگزین شوند و دوم اینکه هر وقت عراقی ها در منطقه ای آرام و ساکت بودند فکری در سر داشتند. با توجه به انیکه فاصله ما با دشمن فقط شط العرب بور ما دید کامل برروی خطوط دشمن داشتیم.

بلافاصله نیروها را با منطقه آشنا و توضیحات لازم داده شد و به آنها شفارش کردیم ما باید در اولین ساعات فردا صبح ضربه سنگینی به دشمن بزنیم. لذا با اسلحه قناسه ای که چند روز قبل از عراقی ها به غنیمت گرفته بودیم تحویل یکی از رزمنده ها که خیلی کم سن و سال و تک تیر انداز ماهری بود دادیم و به او سفارش کردیم که هر کس دیدی او را مورد هرف قرار بدهید .

فردا صبح فرا رسید عراقی ها طبق روال قبل کنار رود خانه آمدند آن رزمنده دلاور قناسه را برداشت و با خواندن ذکر وما رمیت اذ رمیت ولکن الله رمی...به آنها شلیک و تعدادی ازآنها را به درک واصل کرد.

صدای تکبیر بچه ها در فضای آنجا طنین انداز شد سپس نزدیکی ظهر بود که بیسم چی مرا صدا کرد و گفت بیائید فرمانده گردان شما را صدامی زند وقتی گوشی را برداشتم حاجی شروع کرد به داد و فریاد زدن و گفت چرا منطقه را نا امن کرده اید؟

من گفتم حاجی جان چه شده؟ چرا اینقدر عصبی هستی ؟ او گفت نمی دانم الان رادیو عراق یک پیام داده :‌ گردان مالک اشتر از ناو تیپ امیر المؤمنین بوشهر مستقر در جزیره فیاض کار شما به جایی رسیده که فرمانده تیپ...از بین می برید زندگی و روزگار را برای شما تیره و تار می کنیم . حاجی دوباره فریاد زد نکند کاری کرده اید که سنگر های کمین لو رفته است ،‌ او فقط پشت سرهم سؤال می کرد و فرصتی نمی داد که به او جواب بدهیم بالاخره او گفت آیا این خبر صحت دارد؟من گفتم نمی دانم حاجی جان ولی صبح اول وقت در جزیره فیاض روبروی سنگر کمین ،‌ بچه ها ی ما با قناسه تیر اندازی کرده و تعدادی از عراقی ها را کشته اند، شاید او(فرمانده تیپ...) بین این کشته ها بوده اینجا بود که حاجی فریاد زدما شاء الله و تبارک الله درود بر رزمندگان سپس این خبر مهم را به بچه ها دادیم و همگی خوشحال شده و بخاطر لطف الهی که شامل ما شده بود دعای توسل برگزار کردیم . در مدت یک ماه آنجا بودیم وجب به وجب آنجا آتش ریختند و حتی ما کارها ی واجب را به سختی انجام می دادیم. تا اینکه با یک تک سنگین بر روی خطوط دشمن توانستیم توازن خود را بر آنها بیشتر نموده واز آتش سنگین دشمن نجات پیدا کردیم.

                                                                     راوی : عبدالرحیم محمدی از بوشهر