سفارش تبلیغ
صبا ویژن
بارالها ! ... می دانم برترین توشه رهرو به سوی تو، اراده استوار و فروتنی یاری خواهانه است و اینک، قلبم با اراده ای استوار و فروتنی متواضعانه با تو رازگویی می کند . [امام صادق علیه السلام ـ در دعایش هنگام رفتن نزد منصور، خلیفه عبّاسی ـ]
لوگوی وبلاگ
 

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :23
بازدید دیروز :18
کل بازدید :78199
تعداد کل یاداشته ها : 141
103/2/1
2:42 ع
مشخصات مدیروبلاگ
 
لیلا ناصری خواه[50]
شهیدحکیم اسماعیل زاده فرزند:خلیل تاریخ تولد:1345کنگان تارخ ومحل شهادت:67میمک مدفن:کنگان "درقبال خون شهیدان بایدازوطن به قیمت جان ومال که شده دفاع کنیم، چراکه این وطن امانتی می باشدکه هرکدام ازشهدابه ماسپرده اند."

خبر مایه
بایگانی وبلاگ
 
شهید[1] شهادت چیست؟[1] سرود جمهوری اسلامی ایران[1] زندگینامه شهیدسربازرشیدوفداکارصادق پورسقایی[1] زندگینامه شهیدسربازرشیدوفداکارصادق پورسقایی[1] فایل صوتی+متن زیارت عاشورا[1] شهید[1] وصیت نامه شهید«صادق پورسقایی»[1] همزبان[1] طلائیه نقطه وصل زمین وآسمان[1] حدیث[1] امام محمدباقر[1] یادغواصان[1] حدیث[1] حفظ ارزش ها[1] عیدغدیرخم برتمام شیعیان جهان مبارکباد[1] حدیث2[1] اولین های دفاع مقدس[1] حمله چلچراغ (فروغ جاویدان) منافقین[1] ماه مُحَرّم[1] امداد غیبی[1] عکس امام خمینی (ره)[1] نمایشگاه[1] پیام رادیویی دشمن به رزمندگان اسلام[1] حدیث عشق[1] 22بهمن[1] امام خمینی[1] لبخند بزن رزمنده[1] بسیجی خستگی را خسته کرد[1] جعبه های کوچک آبی[1] وصیت نامه[1] شهرمنورها[1] حدیث[1] از عشق تا شعار[1] اسفند 1388[3] فروردین 1389[5] اردیبهشت 1389[7] خرداد 1389[4] تیر 1389[1] امام رضا[1] حجت بن حسن[1] حضرت قائم[1] خلوت با بهترین دوست[1] مرداد 89[4] شهریور 89[3] لطیفه های کلّه گنجشکی[1] شب مهم(آغاز شب های قدر)[1] قلب رمضان(شب قدر)[2] مهر 89[4] آبان 89[15] بهمن 89[3] اسفند 89[1] فروردین 90[3] خرداد 90[1] روز پدر[1] تیر 90[1] روز پاسدار[1] روز پاسدار(2)[1] ولادت امام زین العابدین علیه السلام[1] عیدمبعث[1] مرداد 90[1] شهریور 90[5] آبان 90[11] آذر 90[12] فروردین 91[5]
لوگوی دوستان
 

بسمه تعالی

  در منطقه عین خوش لشکر 19فجر گردان شهید مصطفی خمینی (ره) که رد قالب نیروهای طرح لبیک به جبهه اعزام شده بودیم کاروانی از کمک های مردمی که شامل هدایای فراوانی می شد به جبهه آورده بودند که یکی از اقلام تدارکاتی پرتقال بود. مقدار زیادی به گردانها تحویل دادند و بین نیروها تقسیم شد برای هر سنگر یک کارتن پربقال می دادند، لذا بچه ها تصمیم گرفتند مسابقه پرتقال خوردن برگزار کنند. تعدادی از همسنگران در مسابقه شرکت کردند و سه نفر از آنها به فینال مسابقه راه یافتند و نتیجه به این شکل اعلام شد نفر اول 20پرتقال نفردوم 18پرتقال و نفر سوم 15پرتقال بعد از چند ساعتی که بچه ها خوابیده بودند نزدیکی نیمه های شب بود صدای ناله آنها بلند شد (یا حسین (ع) یا مهدی(ع) یا زهرا(س) همه بچه ها بلند شدند و دیدیم این سه نفر دستشان بروی شکم گذاشته و آه و ناله شان بلند است گفتیم چه خبر است گفتند ما را حلال کنید در حال رفتن هستیم ،‌سریع اورژانس را خبر کردند ولی آنها نیامدند یکی از بچه ها سریع رفت دنبال آمبولانس و آنها را به بهداری بردیم وقتی آنها روی تخت گذاشتیم پرستار برای معالجه بطرف نفر اولی رفت گفت تو را به خدا برو به سراغ نفر دومی ،‌وقتی بطرف نفر دومی رفت همین طور اورا پاس دادند به نفر سوم پرستار پرسید اینجا چه خبر است چرا نمی گذارید شما را درمان کنیم الان موقع ایثار و از خود گذشتگی نیست نفر سوم گفت تو را خدا بروید سراغ نفر اولی زیرا او بیشتر از ما خورده پرستار گفت چند گلوله خورده او گفت گلوله نخورده بلکه چیزی بدتر از گلوله خورده و آن هم 20عدد پرتقال نوش جان کرده و آنجا بود که تمام پرسنل و پرستاران اورژانس از خندیدن روده بر شده و روی صندلی های خود افتادند. بالای تخت آنها نوشته بود لبخند بزن رزمنده بعد از یک روز بستری هر سه نفر معالجه شده و به سنگر برگشتند.

بعدها هر موقع این سه نفر به اورژانس مراجعه می کردند کسانی که ماجرا را می دانستند با دیدن آنها به خنده می افتادند.

                                                                                        راوی:عبدالرحیم محمدی از بوشهر

 


88/11/12::: 5:42 ع
نظر()